پارسال همین موقع، عزیزِ نزدیکِ جانی پرسید؛ «سال دیگر همین موقع، وقتی ۴۰ را رد کردی، لابد برانگیخته میشوی! بنظرت خدا تو را در چلهی سالهای عمرت به چه رسالتی مبعوث کند که نه سیخ رسالتش بسوزد و نه کبابِ رسولش؟» عزیزِ نزدیکِ جان، برخلاف معمول که مرا دچار سوال سخت و کنش و کرنش …
بهمن ۹۸، سخنران جلسه معرفی کتاب بودم. آن ماه قرار بود در کتابخانه عمومی پارک رَبَط کتاب انقلاب اسلامی در خوی را معرفی کنم و درباره تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی حرف بزنم. او یکی از حضار در جلسه بود و حرفمان بعد از نشست گل انداخت و همه رفتند و ایستادیم به حرف زدن؛ آنقدر …
شب شکسته و صبح دمیده بود که رسیدیم. بین خواب و بیدار و خنکای سحر که حتا در کویر هم تا زیر پوست آدم میخزد. و تو بهتر میدانی شکوه وقت سحر را، وقتی آسمان شب از سیاهی به کبود و سرمهای در حال انقلاب است. همان اول کار و بعد از دور زدن میدانی …
بزرگترین رویداد فرهنگی کشور که هر سال در روزهای زیبای اردیبهشت برگزار میشد، به عون الله و مَدَدِه، بعد از دو سال تعلیق زیر سایهی کرونا، فردا آغاز میشود. ۳۳ اُمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران. و بماند که “نمایشگاه” در این دو سالِ سختِ کرونا، به طرز مجازی و الکترونیکی برگزار شد و اهلش بهتر …
روایت چیزی یعنی نقطهی پایان گذاشتن به یک رویداد و یعنی که واقعهای شروع شد و خاتمه یافت و حالا نوبت روایتش رسیده و یعنی که آردها بیخته و الکها آویختهاند و فعلها از مضارع و مستقبل به ماضی و ماضی استمراری و ماضی بعید تبدیل شدهاند. قصه قبرستون و فصل اولش که روایت حماسههای …
دیروز و پریروز اینجا باد و طوفان بود. انگار که میخواست همهی گرد و غبارِ عالم را بیاورد الک کند روی سر مردم شهر و روی خطوط عمیق نسخ و نستعلیق مزار تو. گرد روی چیزی بنشیند یعنی که خیلی وقت است کسی دست بهش نزده و برای من که هیچبار سنگ مزارِ همیشه تمیزِ …
روز آخر قرن است. سال و قرن دارند باهم عوض میشوند و قضا را امروز مناسبتِ سومی هم دارد برای منی که حسین شرفخانلو باشم ۳۹ ساله از خوی! چند سال پیش در چنین روزی بود که خدا یک علی به علیهای بیشماری که اسمشان مشتق شده از اسم مولایمان آقا مرتضی علی، اضافه کرد …
مادرم ۲۵ سالش بود وقتی تو شهید شدی. او زن جوانی بود با هزار آرزوی ریز و درشت که لابد یکیشان این بود که من پا بگیرم و تاتی تاتی کنم و آنروز که شد، با تو دست مرا بگیرد و اولین سفرِ سه تائیمان را برویم مثلا پابوس شاه خراسان. یا که جنگ مجال …
هفت هشت سال پیش، برای برگزاری نشست معرفی و نقد کتاب یکی از همشهریهای خوش ذوق دعوت شده بودیم به کتابخانه عمومی حکمت در شهر ایواوغلی. ایواوغلی شهریست در ۳۰ کیلومتری خوی. سرِ سهراهی ماکو-خوی-تبریز که چندین و چند شاعرِ محلیِ خوشقریحه دارد، هر کدام با یک قطار شعر و جالبتر اینکه یکی از شعرای …
اسم خوبی دارد؛ مراسم تکریم و معارفه. یعنی که مدیر قبلی را به جهت خدمتی که کرده، عزیز داشتن و تشکر کردن و مدیرِ تازه نفسِ جدیدالانتصاب را معرفی کردن. که بطرز رسمی به دستگاهها، ادارات و مردم بگویند که من بعد، کت تنِ کیست؟ طبیعیست که تکریم و معارفه شهردار شهر با مثلا تکریم …