ماه: نوامبر 2012

یار ما سوی ما نمی‌نگرد؟

دیر کرده بودند و تکیه آن‌قدر پر بود که تا دم در کفش کن هم آدم روی آدم نشسته باشد. وقتی سر چرخاند و گردن کشید و یقین کرد که جای خالی‌ای نیست و با آن یال و کوپال و هیبت و جلال، چمباتمه زد کنار کفش‌های تا به تائی که ول بودند به امان …

سهامِ شهادت

رسم روضه‌ی شب دهم این است که دم بگیرند: |ام‌شب شهادت‌نامه‌ی عشاق امضاء می‌شود…| و اصلن رسم شهادت هم این است که براتش به امضای تو برسد! ای سید شهیدان تو که یک گوشه‌ی چشم مهربانت ذره را دریا می‌کند و کاه را کهکشان تو که برات شهادت عباس و علی‌اکبر و حبیب و بُرِیر …

هرچه خواهی کن ولیکن آن مکن!

خدا نیاورد یک‌روز یک جائی عاشورا باشد و من بی حسین باشم و بی پیراهن مشکی و اشک و شعر و هیئت و عزا … خیال نبودنت تصور دیگر نَگریستن بر ماتمت فکر فاصله از بزم عزایت ناگوارترین کابوس عالم است یا حسین… تو را به پیرغلامان بارگاهت، اشک را که عصاره‌ی بودن ماست از …

مقتل به روایت سوارکار

شوفر سمند گذری‌ای که سوارمان کرد بین راهش که تا اصفهان برساندمان، با لهجه‌ غلیظ قمی و کرور کرور تجربه و ادعا در سواری گرفتن از اسب و دانستن چم و خم تیمار مرکب و سوارکاری، مقتل تو را این طور خواند که: تو از همان اولش هم میل به نوشیدن آب نداشته‌ای. می‌گفت از …

تا تو بودی خیمه‌ها آرام بود…

عمود هر خیمه مرکزی‌ترین قسمت خیمه را تا اوج بالا می‌برد و برافراشته‌اش نگه می‌دارد و اگر نباشد خیمه از هم می‌پاشد. چادرهای پارچه‌ای صحرای عرفات که با یک تیرک چوبی عمودی در وسط و چند میخ مهار در اطراف که با طناب‌هائی دیواره‌های خیمه با آن‌ها متصل و مهار می‌شوند، آدم را بیش‌تر از …

قحطی آب و دیده‌ها دریاست ای مشک…

و اگر حسین نبود و کشتی نجاتش، کِی از بلای شبِ تاریک و بیمِ موج وگردابی چنین حائل امان‌مان بود؟ و روضه از این مکشوف‌تر که کشتی نجات از آب دور و خشک لب و عطشان تا عرش پر گشاید؟ … و فرمود: وَ کانَ عَر‌شُهُ عَلَى الماءِ لِیَبلُوَکُم أَیُّکُم أَحسَنُ عَمَلًا +

دلم برا حرمت پر می‌زنه…

قدیم‌الایام، زوار خانه‌ی خدا خاصه آذری‌ها وقت رفتن و بازگشتن از سفر حج، مسیر کاروانشان از عراق عرب بود و در راه توفیق زیارت سیدالشهدا نصیب‌شان می‌شد و با یک تیر هم حاجی می‌شدند و هم کرب و بلائی. ام‌روز اما به سبب تسهیلاتی که در وسائل سفر بوجود آمده و نوعا هیچ کاروان زمینی‌ای …

صید در پی صیاد

چطور یک‌نفر ممکن است انتخاب کند که خود را در معرض یک تراژدی بگذارد؛ نزدیکِ مرگ و خون و اشک. ما هر سال این روایت را انتخاب می‌کنیم چون به آن نیاز داریم. به حماسه و شکوهی که اتفاق افتاده باشد محتاجیم. ما همیشه در این وقتِ سال به مرورِ روایت باورپذیرِ ارادت و ایستادن …

مکن ای صبح طلوع

هر بار لای هر مقتلی را که می‌گشائی یا پای هر روضه‌ای می‌نشینی هر بار وقتی ذکر مصیبت یکی از یاران سیدالشهداست و نقل میدان رفتن و رزمیدن و رقص شمشیرش ته دلت از صمیم قلب، از عمق وجود، با ذره ذره سلول‌های شیعه‌گی‌ای که تو را تنیده آرزو می‌کنی کاش این‌بار اباالفضل وقت بازگشت، …

که من با لعل پنهانش نهانی صد سخن دارم…

طور غریبی نگاهش به نگاهت گره خورده بود. می‌گفت انگار می‌خواهی از قاب عکسی که روی میز است بیائی بیرون و دست بیاندازی دور گردن آدم و محکم بغلش کنی. می‌گفت لابد وقتی بوده‌ای هم خوش مشرب بوده‌ای که ردش تا الان و حتی تا داخل قاب عکس روی میز کار من مانده است. می‌گفت …