«هر بار وقتی از سفری به ایران برمیگردم، دوست دارم سر فرو بیافکنم و بر خاکِ سرزمینم بوسهای بیافشانم… این اولینبار بود که چنین حسی نداشتم… برعکس، پارهای از تنم را به جا گذاشته بودم پشتِ خطوطِ مرزی، خطوطِ بیراه و بیروحِ مرزی… خطوطِ “مید این بریطانیای کبیر“! پارهای از نگاهِ من، مانده بود در …
سفر را دوست دارم. سفر به سرزمین های ناشناخته را بیشتر. دوست دارم جاهائی را کشف کنم که قبل من کسی آن حوالی نبوده باشد یا اگر گذار کسی به آنجا افتاده آنقدر معروف نشده باشد جوری که از هر کسی بپرسی عید را کجا می روی بلافاصله بگوید فلان جا. مصر یکی از آن …
توی یک هتل آپارتمان نقلی در یکی از محله های نزدیک حرم…هفته های اولی که مشهد بودم چون جایی را بلد نبودم فکر میکردم مشهد فقط چهار تا خیابان اطراف حرم و بازار رضا و هفده شهریور است…کل تفریح من این شده بود که عصرها بروم بازار رضا را بالا و پایین کنم…چطور برایتان بگویم …
شاید چاره ی این روزهای من دریا باشد. کشتی باشد. طوفان باشد و قرعه ای که مرا به کام ماهی می فرستد. دلم طوفان می خواهد… دریا… ماهی… موج… شاید تا در دل ماهی بلا گرفتار نشوم، (دال)ِ دلم به الف راست نشود… وَ ذَالنونَ اِذ ذَهبَ مُغاضِباً فَظنَّ اَن لن نقدرَ علیه فنادا فی …
از ترافیک خطوط هوائی و شلوغی باند فرود طیاره ها، فقط شلوغی روی باند فرودگاه شهر تو را دوست دارم. می دانی! ترافیک روی باند فرودگاه شهر تو توفیق اجباری دور زدن بالای شهر است و گرد سر تو و گنبد طلائی ات چرخیدن. آنقدر نزدیک که بشود کفترهای جَلد حرمت را هم دید زد …
از قدیم و از ندیم شنیده ایم که: هر آنکس که دندان دهد نان دهد. تقصیر من هم نیست که دهنده ی نان باید در فکر تامین دندان ِ خورنده ی گرامی!ِ نان باشد. می خواستید همان اول کار ما را بد عادت نکنید با کرامت های ریز و درشتتان. کی و کجایش را خودتان …
ساعت یک و نیم بامداد به وقت بغداد است. نشستهام در لابی هتل، نگهبان تل ساک و کیف و بار و بنهی کاروانیانی که لحظه به لحظه به تعدادشان اضافه میشود. بار ِ من همانی ست که بود. الا مُهر و تسبیحهائی که هماین امروزخریدمشان. صبح، قبل از اذان سه تائیمان رفتیم حرم. من و …
و فرمود: دعا میکنم همدیگر را بهشتی کنید. آمین!
سابق بر این، قرار امام رضا و من قهوه ای بود. یعنی هرباری که می رفتم مشهد، یک سر می رفتم فروشگاه مواد غذائی آستان قدس – همانی که کنار باب الجواد افتتاح شده – و یک بسته ی صد تائی ِ قهوه ی آماده می خریدم و آن صدتا تمام شده و نشده، دوباره …