ماه: دسامبر 2013

یعنی که سر من به فدای قدم تو!

دلم قرص می‌شود قرص‌تر می‌شود وقتی‌که؛ می‌روم در خانه‌ی پسری که پدرش فخر شهادت دارد و پسر، تصویر درشتِ همه‌ی افتخار زندگی‌اش را قاب کرده در عکسی به نام “پـــــدر” و در به‌ترین زاویه‌ی اتاق میهمان‌خانه‌اش جا داده… . این یعنی هنوز به رغم مدعیانی که منع عشق کنند؛ شما بالای سرمان هستید! و آی …

مرگ بر آمریکا

آن سه قطره خونِ ریخته بر صحن دانش‌گاه آن سه آذر اهورائی که آذرخش اعتراض شدند و جهیدند به بی‌داد و کبر و نخوتِ شیطانِِ بزرگ و سه یارِ دبستانی که آدابِ ادبستانِ مسلمانی را حتا در دانشگاه پاس داشتند با خون، با شعور و با شعارِ مرگ بر زد و زور و تزویر، شعوری …

برای شونزده آذر؛ روز دانشجوی مبازرِ شهید

سال ۵۶، وقتی آتش انقلاب فراگیرتر از سابق شده بود، کنکور دادیم و چند ماه بعد اسم‌مان جزو قبولی‌های دانش‌سرای عالی راهنمایی ارومیه درآمد. علی در رشته‌ی دبیری ریاضی و من در رشته‌ی دبیری علوم تجربی. علی غیر دانش‌سرا در انستیتو عمران ارومیه هم قبول شده بود که علاقه‌اش به معلمی و امتیاز استخدامی که …

حجتِ موجه

در یکی از هم‌این روزها در حوالیِ شامِ خراب بر فراز نِـی با لبانِ چاک چاک و تشنه با صدای داودی و صلابتِ حیدری و تنزیلِ محمدی آیه خواندی ام حسبتَ انَّ اصحابَ الکهفِ و الرقیم کانوا مِن ایاتِنا عجبا… + و رُخ‌سار ِ ماه مثالت کهکشانِ روشنِ هفده ستاره‌ی بر بالای نِـی‌ها بود و …

دشتِ اول

در آن سالِ پیش از فتنه که تازه داشتی جوانه می‌زدی در رگ و ریشه‌ی ما، برف دیر کرد و دیر کرد و دیر کرد تا دهمِ ماهِ دهم بیاید و برای‌مان برف بیاورد. برفِ دیر کرده آمد و تو آمدی و ما را با خیالت آغشته کردی و رفتی… . ام‌سال اما دشتِ اولِ …