دل نامه

جرعه ی بیست و سوم

   برون شو ای غم از سینه، که لطف یار می آید تو هم ای دل زمن گمشو،که آن دلدار می آید سر شب،وقتی داشتم آماده  می شدم  برم مسجد برای احیای شب بیست و سوم،به گناهام و روسیاهی ام فکر می کردم و اینکه کدوم یکی از گناهای این یک سالم بزرگتر از اونای …

فرق عدالت

جوانک پشیمان از کرده خویش،جانب موسی علیه السلام را گرفت تا پیامبر را بین خدا و خود  واسطه گرداند؛موسی پذیرفت…ولی چندی نگذشت که او بازهم آلوده به گناه شد.اینبارهم شرمگین نزد موسی شد. موسی بازهم پذیرفت…بارسوم اما همین که جوانک ، گناه خویش را با نبی خدا در میان گذاشت ، موسی سر به زیر …

سحاب رحمتی که می رود

  …ماه رمضان در هر سال، قطعه‌اى از بهشت است که خدا در جهنّم سوزان دنیاى مادّى ما آن را وارد مى‌کند و به ما فرصت مى‌دهد که خودمان را بر سر این سفره‌ى الهى در این ماه، وارد بهشت کنیم. بعضى همان سى‌روز را وارد بهشت مى‌شوند. بعضى به برکت آن سى‌روز، همه‌ى سال …

بیاد معلم شهید انقلاب

نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد؟ نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت ! ولی بسیارمشتاقم،که  ز خاک گلویم سوتکی سازد،گلویم سوتکی باشد بدست کودکی بازیگوش و او یکریز و پی در پی ،دم خویش را بر گلویم سخت بفشارد و خواب خفتگان خفته را آشفته سازد … بدینسان بشکند …

روح جاودانه خدائی

و او به ما فهماند که : انسان کامل شدن، علی وار زیستن و تا نزدیکی مرزهای عصمت پیش رفتن ، افسانه نیست! و سالهاست که روح خدائی آن عبد صالح خدا، متنعم نعیم خلد برین عند ربهم یرزقونست.که روح خدا ، در کالبد زمان جاودانه است…

برای حضرت استاد

نوشتن برای استاد ، همیشه سخت بوده… لااقل برای من.هیچوقت نتوانسته ام دینی را که همیشه بر ذمه ام حس می کنم نسبت به استادم ادا کنم. سختترین و دوست داشتنی ترین لحظات زندگی ام را مقابل سنگ مزار زیبایش سپری کرده ام و مدام احساس زیبای دانستن و فهمیدن و بیشتر دانستن را که …

خیابون شونزده آذر

آبشار زیبای دانشجوئی در بستر همیشه جاری دانستن و فهمیدن و فهماندن جاریست و در مسیر تاریخی خود همه ندانستن ها و جمودها و باز ایستادنها را می شوید و با خود می برد. سالها و قرنهاست که علم جهت دار خاستگاه همه اعتراضهای شگرف به استعمارهای نو و کهنه است و کانون اولیه همه …

ایـــــام

معلمی داشتیم که در مقابل شیطتنهای ما فقط به این بسنده می کرد که به رخمان بکشد: روزگاری نه چندان دور پشت همین میزها و نیمکتها ،شیطنتها را برای ما بیادگار گذاشته و رفته…. ایام خوش آن بود که با دوست بسر شد باقی همه بی حاصلی و دربدری بود…

بیاد آن چند نفسی که در کاظمیه در سینه ام شد…

*********** یکشنبه -۸۱/۵/۲۱ اولین گروه از ۴۴گروهی هستیم که باید تا ظهر امروز از مرز عبور کنند. اولین برخوردی که با یک عراقی دارم دقیقا تو نقطه صفر مرزی پشت میله های مرزاست. سرباز سیه چرده ای که ناخودآگاه آدمو یاد صدام میندازه. هنوز داخل خاک ایران بودم که ازش ساعتو بوقت بغداد می پرسم؛۸:۰۵ …

اعتکاف

سال اولی که رفته بودیم اعتکاف مثل الان نبود که فرهنگ اعتکاف جا بیافته و متولی خاصی مسئول امور تدارکاتی و فرهنگی اعتکاف باشه و برنامه روی محاسبه اداره شه. جالبتر اینکه روز اول بعد نماز صبح همه گرفتن خوابیدن و ما هم البته تا لنگ ظهر. نزدیکای ظهر که پاشدیم یه بنده خدائی که …