ماه: آوریل 2013

بوی بهشت…

نوروز یعنی؛ بوی خوشِ شب‌بوهای به ردیف کاشته شده در امتداد بلوار شب‌های خلوت و خنک و قدم‌زدن‌های آرام زیر نور چراغ‌های زنبوری سبُکی بی‌بدیل پس از کندن رخت زمستان و نو جامه شدن و نو شدن سیر در لابلای بوته‌هائی که فقط در فروردین گل می‌کنند و رایحه‌ی خوش یاس و جشن‌واره‌ی شکوفه‌های رنگ …

یار ما سوی ما نمی‌نگرد…

آن‌قدر مسأله‌ی پیچیده پیش پایم سبز کرده‌اید و آن‌قدر کلافِ سر در گم دور و برم ریخته که مجال گشودن رمز از اسم مجعولی که برده‌اید را نداشته باشم. من آدمِ حل مسائل سخت و معادلات بی‌شمار مجهولی نیستم و نبودم. کفِ انتظارم از شما که همه‌ی اوضاع در مشت‌تان است و امور ما به …

فاَینَ الفاطمیون؟

صفِ طویلِ ماشین‌های کیپ تا کیپ پارک شده در دو طرف خیابان انقلاب یکی دو ساعت بعد غروب وقتی هیچ مغازه‌ای در راسته‌ی بازار و فرعی‌های آن باز نیست یعنی فاطمیه نزدیک شده و عَلَمِ عزای زهرای مرضیه (سلام‌الله‌علیها) در هیئت قدیمی قلندر، برپاست… گریه، مادر، دوشنبه، در، کوچه، راستی! فاطمیه نزدیکست… +

نامت بلند!

آوازه‌ی نام پر از غرورت، همیشه و همه جا هست! حتا روی لبِ جوانک کنتورنویس که هر بار می‌آید شماره‌ی روی کنتور برق‌مان را بخواند، یادش باشد بی‌ذکر یاد تو قدم از در بیرون نگذارد… غیر، چه می‌داند چه کیفی دارد وقتی مثلِ منی بشنود پسرکی هفت پشت غریبه، سر به زیر و متین، زیر …

زان سفر دراز خود، عزم وطن نمی‌کنی؟

هر به سفر رفته‌ای روزی برمی‌گردد. به‌تر این‌که؛ روزی باید! برگردد. این قاعده‌ی سفر است که فصل آخر قصه‌ی هر سفر، به برگشتن و بازگشتن ختم شود. اما این روزها که مردمانِ به سفر رفته، از مسافرت ایام نوروز برمی‌گردند و هر کسِ به سفر رفته به هر شیوه رهی می‌جوید که عزم وطن کند …

ننگ‌مان باد به این‌گونه طرفداری‌ها!

تعطیلات تمام شد. اولین زنگ انشای بعدِ شنبه‌ی بازگشائی، معلم‌ها سر زنگ انشاء خواهند خواست که بنویسیم؛ تعطیلات خود را چه‌گونه گذراندیم؟ و ما مثل هر سال و مثل همیشه، بی‌ ذره‌ای تغییر در جواب همیشه‌گی‌ و هرساله، با عذرِ بی‌جای تقصیر و با شرمی که در حضورت داریم و با سری افکنده به زیر، …

خوابِ شیرینِ بامدادِ رحیل

کار خدا همیشه روی حساب و کتاب است! گیریم تو نفهمی بی‌خوابی نصف شبانه و سحرخیزیِ غیر معمولِ سحرانه از چه روست و به چه کارت خواهد آمد؟ صبرت را که به کمک بگیری، خواهی فهمید خدا ساختار سنگین خواب تو را چرا و برای چه کاری مختل کرده بود و خواهی فهمید این اختلال …

دروغ سیزده!

“آقای رئیس” همان مردِ کاپشن پوشِ خوش خنده‌ی مردمیِ عدالت طلبِ حزب‌اللهیِ پِی‌روِ خط امام و ره‌بر است که سر سازش با کجی نداشت و آمد و طرحی نو درانداخت و دولت را به ملت باز گرداند! “آقای رئیس” همان ماند که بود… .

آرامش مهم است یا به در کردن سیزده؟

در کجای کتاب خدا نوشته که روز سیزدهم از بهار را باید! به هر طریق ممکن و غیر ممکن و با دم و دستگاه و اهل و عیال و دوست و آشنا، از شهر بیرون زد و نهار را کوفته‌ی تبریزی خورد و تا شب به شهر برنگشت؟ حیفِ شهرِ خلوت و کوچه پس کوچه‌های …

روز خدا

الهی! تو را بابت لطف بی‌منتهائی که با حلول “جمهوری اسلامی” بر ما و بر دنیا تابیدی، برای ثانیه به ثانیه‌ی لحظه‌هائی که در اتمسفر انقلاب آسمانی امام نفس کشیده‌ایم، برای تک به تک قربانی‌های گل‌گون کفنی که خون‌ و مال و جان و هست و نیست‌شان را پذیرفتی و ملت ما را خلعتِ سعادت …