خانمِ سیاستِ خارجی اتحادیهی اروپائی، شال و کلاه کرد و از فرنگ آمد تا متحیر و انگشت به دهانِ آئینهکاریهای وزارت خارجه شود و بعد -بیآنکه کسی خبردار! شود- برود به سفارت اتریش در نیاوران و با اصحاب فتنه نشست مشترک برگزار کند و مادر آن وبلاگ نویس فوت شده در زندان را سخت در …
برای شهردار جدید شهرمان “آقای مهندس محبوب تیزپاز نیاری” که امروز مصادف شد با اولین روز خدمتشان در کسوت شهرداری دیار دلیران و دارالمؤمنین مصفای ایران؛ خـــــــــوی از صمیم قلب آرزوی توفیق میکنیم و دستش را به گرمی برای آبادی و شکوفائی شهر عزیزمان به نهایت صمیمیت میفشاریم. و توفیق از خداست.
و خدا را شاکرم که؛ نهایت اجبارم به همنشینیِ با حضرات، به قاعدهی تحملِ ایشان است در نصف روزی از روزهای تعطیل و خدا را شاکرترم که محیطم با محیطی که شب تا صبح و صبح تا شب، بازارِ دودوزه بازی و متلک و لیچار و استثمار و استحمار در آن داغ است، مؤانستی ندارد!
مردمی هستیم که؛ به دانستنِ صِرف اکتفا میکنیم. به دانستن و دسترسی داشتن زودتر از عموم به اخباری که قرار است یکی دو ساعت یا یکی دو روز آینده منتشر شود. و از اینهمه تلاش و لابی و حرفهای درگوشی، صرفا دانستن آن خبر را میخواهیم و دیگر هیچ. مثلن اینروزها که تبِ انتخابِ شهردار …
دو سال و اندی قبل، وقتی به جهت کار غیرمترقبهای تهران بودم و علاف و منتظر در ضلع جنوبِشرقی میدان انقلاب که تا دوستی بیاید سر قرار و برویم پیِ آن کارِ غیرمترقبهی فوری و فوتی، از سر بیکاری گز میکردم کتابفروشیهای آن حوالی را که “جانستان کابلستان” رضای امیرخانی را دیدم. یکی دو ماه …
( این نوشته، سر بیموئی است که تراشیدنش هیچ ایماء و اشارهای به هیچ مخاطب و قرینهی خاصی ندارد.) نیروهای خدماتی ادارات و شرکتهای دولتی به دو قسمت کلی تقسیم میشوند؛ رسمی و قراردادی قِسم رسمی آنها که اینروزها نسلشان رو به انقراض و بازنشستگی است، مردمانیاند سیگاری، عبوس، طلبکار از عالم و آدم و …
کار و زندگیِ معلومش همین است که تلفن همراه زعمای شهر را گیر بیاورد و وقت و بیوقت مخِ حضرات مسئول را کار بگیرد بابت پیگیری پیشرفت پروژههای عمران شهری و سؤال در خصوص طرحهای آتی و البته زمان و نحوهی افزایش پروازهای فرودگاهِ خوی و رقمِ دقیقِ تناژ زبالهای که هر شب از معابر …
از الآن تا روز انتخابات کم از هشتاد روز مانده. دور دنیا را هم که بخواهی به سرعتِ “آقای فیلیس فاگ” بگردی، در هشتاد روز تمام میشود. یعنی به عوض وقتی که صرف میکنید برای دوره چرخیدن محله به محله برای اخذ حمایت زعمای قوم و ریش سفیدها و معتمدین و لابیهای شبانه و نصف …
شبِ جمعهی آخر سال است و هرکس از هر گوشهی شهر و ای بسا از هر گوشهی مملکت خودش را میرساند به وطن تا آخرین پنجشنبهی سال را سر خاک عزیزش برود و به یاد عزیزش باشد و اگر همت و کدبانوئیِ اهل منزل مدد دهد، بعید نیست اجاقی گرم شود و حلوائی خیراتِ روح …
مثل خیلی وقتهای دیگر حق با مَهدی بود. تو بیآنکه دنبال علت باشی، پیِ معاشرتی. آنهم بیدلیل و بیمقدمه. به هر ضرب و زور و به هر بهانه. بیآنکه وقت مصاحبت حرفی برای گفتن داشته باشی و بتوانی اوقات هم صحبتی را پر کنی و یا در جواب کلام، کلامی برای گفتن داشته باشی. هر …