با کلهی صاف و شکمِ نیم برآمده و پیراهنِ سفیدی آستین کوتاه در سیف و شتا! و سیبیلهای عین قیطان کش آمده، بیشتر شکل قصابهای دلالِ میدانِ دواب است تا دکتر. ولی همکارها دکتر صدایش میزنند. شب کار و صبح کار و عصر کار است. عین آن پیرمردهای مسجد نشین که سر و تهشان را …
فقرهی تحریمهای فلج کننده، دامنِ دامنه و هاست ما راه هم گرفت و به سبب مشکل نقل و انتقال پولِ خارجکی، به جهت تمدید اشتراک فضا و نام در فضای مجازی، باعث از کار افتادن www.sarir209.com به مدت سه شبانه روز شد. با سپاس از جناب زاهدِ عزیز که زحمت تمدید اشتراک دامنه و فضا …
به لطف دوستان همشهری که مدیر ثابت یکی از هتلها همجوارند و قبلن چند نوبت مزاحمشان شدهایم و بازدید مفصلی! از انبار تحت اختیارشان داشتیم و هر نوبت دلی از عزا درآوردیم، دیشب به مناسبت یادبود شبهای آخر حج۹۱، میهمان رستوران “البَیک”شدیم. غذای ویژهی رستورانهای زنجیرهای البیک که برند معروفی در عربستان است، مرغ سوخاری …
مادر سادهدل شهید که دعا به جان ما گویان که آوردهایمش خرید و برای دختر و عروس و نوههایش گردنبند مروارید خریدهایم و کلی تخفیفات اخذ کردهایم و خُلقمان تنگ نشده از پا به پائی با او که آرام آرام راه میرود و هی مینشیند تا نفس تازه کند، از طلا فروشی آمد بیرون و …
از روزی که با بچههای رستوران طرح دوستی ریختهایم نقشهی شوم دستبرد به انبار و کش رفتن اسبابِ ساختن یک دست! املت مَشت، همهی همّ و غمّمان شدهبود. گوجههای تر و تازه و پیاز و خیار در انبار سرد و مهمتر از آنها، تخممرغهای بستهبندی شده در انبار نگهداری مواد خشک، هر بار که برای …
رفیق زباندان ما که قبلا + معرف حضور شده، در حرکتی جدید وقتی در علافی یکی دوهفتهای بعد ادای مناسک از نشستن در هتل و بیبرنامهگی کلافه شده، عزم کشف معابر و شوارع مکه به سرش زده. از دیروز هم غیبش زده بود و آیند و روندش محل شک و تأمل و تردید بود. امروز …
در ازدحام روز دوم بیتوته در منا، وقتی پس از فراغت از رمی سه گانهی شیاطین تعریض شده در جمرات، خسته و کوفته و آفتاب سوخته و عرق سوز شده و گرما زده نشستهبودیم دم بلوکمان که آیند و روند ملت را رصد کنیم و تنوع اقوام و نژادها و ملل و نِحَل را، گروهی …
سالها بود دربه در دنبال “دو کلمه حرف حساب” بودم و نمییافتمش. جستجوی نمایشگاه و حوالی انقلاب و بساط کتابفروشهای دور و بر ارگ تبریز بیحاصل بود و بیفایده و ما بودیم و حسرت یافتن “دو کلمه حرف حساب ِ” پر حاشیه! دیروز اما پی ِ سفری غیرمترقبه، وقتی در خروجی شهر نگه داشتم تا …
یکی از اصول این کار، ناشناس ماندن است. دلیلش را هم نمی دانم. ولی وقتی بچه ها به هویت دلقک پی می برند دیگر دلقک نیست، یک آدم بزرگ است که مسخره بازی در می آورد. – – – – – خاطرات یک دلقک/ داستان همشهری. کتاب یازدهم/ شماره ی اسفند۹۰ و فروردین۹۱
سر بی موئی که ما اینجا می تراشیم و حاشیه هائی که از شغل نیم بندمان می نویسم و دوستانی که قهرمان حاشیه های ما هستند و دل گیر از پرداختن به قصه شان، مستحضر باشند که: اولا ما عیب کس به رندی و مستی نمی کنیم! دوما مخاطب عمومی وبلاگ ما هزاری هم خُبره …