جماعت خدا

«خوش هاتی مسافر اردیبهشت»

نوشتن مهم است و از وقایع نوشتن مهم‌تر و نوشتن از وقایعِ مهم، بخش مهمی از وظیفه‌ی کسی‌ست که اولا در معرض اتفاقات مهم است و ثانیا بلدست ببیند و بنویسد. مهدی قزلّی که بقول خودش (از قضا مهدی قزلّی است)، این شانسِ چندین و چند باره را داشته که در معرض اتفاقات مهمی در …

خودش خواست “شبیه خودش” شود!

(به بهانه هفتمین سالگرد شهادت شهید حامد جوانی و انتشار چاپ هشتم کتاب شبیه خودش) کتابش برخلاف کتاب‌های قبلی‌م خیلی زودتر از آن‌چه فکرش را می‌کردم سر و شکل گرفت. انگار کسی ایستاده باشد بالای سرِ کار و هی ایراد و گیر و گرفت‌ها را رفع و رجوع کند و آدم‌ها را به هم برساند …

سلام بر اسماعیل

چهل سال و چند روز پیش در چنین روزی، مردی که چند روز قدم زد روی زمین به اخلاص، گام آخر را از زمین برداشت و رفت تا پا در بهشت برین خدا بگذارد و به بهای خون، تماشای رازی قسمتش شود که جز به اهلش فاش نمی‌شود. معلم بود که شهید شد و آن‌قدر …

شات از نمای نزدیک

جوان بودیم. آن‌قدر که حسابِ این را نداشته باشیم که با پراید اجاره‌ای که معلوم نیست کاربراتور و دلکو و سیم گاز و ترمزش درست کار می‌کند یا نه و با گواهینامه‌هائی که هنوز جوهر امضایشان خشک نشده، نباید زد به دل جاده و نرفت تا مشهد. اما خب؛ جوان بودیم و جوانی و حساب …

تولد داریم…

دیروز و پریروز این‌جا باد و طوفان بود. انگار که می‌خواست همه‌ی گرد و غبارِ عالم را بیاورد الک کند روی سر مردم شهر و روی خطوط عمیق نسخ و نستعلیق مزار تو. گرد روی چیزی بنشیند یعنی که خیلی وقت است کسی دست به‌ش نزده و برای من که هیچ‌بار سنگ مزارِ همیشه تمیزِ …

علی آباد

روز آخر قرن است. سال و قرن دارند باهم عوض می‌شوند و قضا را امروز مناسبتِ سومی هم دارد برای منی که حسین شرفخانلو باشم ۳۹ ساله از خوی! چند سال پیش در چنین روزی بود که خدا یک علی به علی‌های بی‌شماری که اسم‌شان مشتق شده از اسم مولای‌مان آقا مرتضی علی، اضافه کرد …

پ؛ مثل مادر!

مادرم ۲۵ سالش بود وقتی تو شهید شدی. او زن جوانی بود با هزار آرزوی ریز و درشت که لابد یکی‌شان این بود که من پا بگیرم و تاتی تاتی کنم و آن‌روز که شد، با تو دست مرا بگیرد و اولین سفرِ سه تائی‌مان را برویم مثلا پابوس شاه خراسان. یا که جنگ مجال …

عمود شهادت

همه‌ی ما ایرانی‌ها صبح سیزده دی ۹۸ را تلخ شروع کردیم و همه‌مان با هوای ابری آن روزِ سخت خاطره داریم؛ خاطره‌ی تلخ. سردار سپه‌سالارمان در دل نیمه شب، کیلومترها دورتر از ما به شهادت رسیده بود و هر کسی که صبح بیدار شد و به هر رو که خبر را شنید، مات و مبهوت، …

در دست سخنرانی

آقای شیخ محسن مجتهد شبستری که به رحمت خدا رفت، بعد از مرحوم آقای مشکینی و دو امام جمعه شهید (آیت‌الله مدنی و آیت‌الله قاضی) و مرحوم آقای ملکوتی، سال‌ها امام جمعه تبریز بود. آن سال‌ها نماز جمعه تبریز در سوله‌ای عریض کنار عمارت ارگ علیشاه تبریز اقامه می‌شد و هر قشر و گروهی از …

یک حرف از هزاران

بدعادت شده بودیم. انگار که مقدر این بود که همیشه آب در کوزه و آفتاب در باجه (پنجره) باشد و هربار و هر کِی که خواستیم گیوه ور بکشیم تا لب مرز و پاسپورت مُهر کنیم به خروج و چند ساعت بعدش کربلا باشیم؛ به همین راحتی! کرونا که آمد، خیلی عادت‌های عادی را به …