ماه: ژوئن 2013

دست از طلب ندارم…

و گفت هی تا صبح بخوان: السلامُ علیکَ یا ابا عبدالله السلامُ علیکَ یابنَ رسولِ الله السلامُ علیکَ یابنَ امیرالمؤمِنین و ابنَ سیّدِ الوصیّین السلامُ علیکَ یابنَ فاطمه، سیده نساءِ العالَمین.. و هی صلوات بفرست و تکبیر بگو و یادِ کرب‌وبلای حسین باش و در حسرتِ زیارتِ مخصوصِ ام‌شبِ امام حسین و بودنِ زیر ِ …

سلامٌ هیَ حَتّی مَطلعِ الفَجر

می‌گویند ام‌شب، بدلِ شبِ قدر است و آن شبِ قدری که گویند اهلِ خلوت، ام‌شب است… یعنی هزار و صد و هفتاد و نه سالِ قبل در مثلِ هم‌چه شبی، بقیه‌ی آن‌چه خدا برای زمین باقی گذاشته بود در دامان نرگس افتاد و گُلی شد که بویش پیچید در آفاق و در انفس و رفت …

شهر آینه‌دار می‌شود با یک گل

زنده‌گی را امید را دعا را و همه چیز را سربسته و دست نخورده نگه داشته‌ایم تا روزی که بیائی. تا نیائی گره از کار جهان از روزمره‌گی‌های ما و از حسرت‌هایمان باز نمی‌شود یا مردِ موعود. آرزوهایمان را پیچیده‌ایم در حریرِ لطیفی از امید که بیائی و بگیری و به اجابت‌شان اراده کنی. و …

به شکوفه‌ها؛ به باران؛ برسان سلامِ ما را…

این دو سه روزه مدام این عبارتِ سید مرتضا ورد دل و زبانم شده که؛ “ای شقایق‌های آتش گرفته! دلِ خونینِ ما شقایقی است که داغِ شهادتِ شما را بر خود دارد. آیا آن‌روز نیز خواهد رسید که بلبلی دیگر در وصفِ ما سرودِ شهادت بسراید؟” آیا آن‌روز نیز خواهد رسید…؟!

شهید

با خودم فکر می‌کنم حالا؛ کسی که تا دی‌روز و پری‌روز، هر از چند روزی وقتی به‌مان زنگ می‌زد، روی صفحه‌ی نمایشِ تلفن اسمش می‌افتاد: “ابراهیمی، محمد” را چه‌طور مِن بعد باور کنیم که نیست و “شهـــید” است؟ و دیگر اسمش روی صفحه‌ی نمایشِ تلفن‌مان نمی‌افتد؟ با خودم فکر می‌کنم حالا؛ محمدمان چه داد که …

وَ اَنتَ خَیرُ مَنزولٍ بِه

محمدمان که روی دست‌ها بالا رفت باران از بالای آسمان ریخت روی تابوتِ کم‌وزنِ محمد و بر سر و روی مردمی که آمده بودند محمدمان را تا بهشت بدرقه کنند. محمد که روی دست‌ها بالا رفت باران بارید و وقتی روحِ آرامَش در آغوشِ فرشته‌گانِ موکلِ بارانِ رحمت خداوندی تا بالاترین‌ها اوج گرفت و جسمش …

به مقربان به سلطان برسان سلام ما را…

یک‌روز دیدم موهایش را از ته تراشیده. با آن قیافه‌ی محجوب و لبان نازک و کشیده و همیشه پر از خنده، با کله‌ی تاس و کلاهِ پشمی، اعجوبه‌ای شده بود. آن‌روزها تازه رفته بود در سِلکِ طلابِ علومِ دینی و تقوای مثال زدنی‌اش تا اعلا درجه‌ی ممکن پیش رفته بود. از لباسِ سربازی امام عصر …

شیعه‌گی

شاخصِ شناختِ شیعه شباهتی‌ست که به عَلَم‌دارش دارد و می‌تواند داشته باشد. شیعه، به تشابهی که به امامش دارد، به تشابه اعمال و کردار و منطق و خُلق و خَلقش به امام، شیعه است و آن‌کس شیعه‌تر که تشابهش بیش‌تر. علیِ اکبر ِ امام حسین (علیه‌السلام) هم لابد شیعه‌ترین و شبیه‌ترین بود که همیشه‌ی خدا …