ماه: مارس 2012

شهید داده ایم!(فصلی دیگر از روزمره های یک مدیر روزمره)

آخرهای هر سال شمسی، پر ترافیک ترین روزهای هر مجموعه ی مالی و اقتصادی ست. جمع دخل و خرج و تسویه ی داده ها و ستانده های یکساله از یک طرف و پرداخت های پر و پیمان ویژه ی آخر سال به عوامل و دقت در محاسبه ی ارقام که گاه تا اعشار دهم و …

آتش

آتش نماد اساطیری فرهنگ ایرانیان و آذربایجانیان است. در فرهنگ اساطیری ما، وقتی ابراهیم ِ نبی، در آتش دان نمرود شد و حیِّ جلیل، آن را برای عبد ِخلیل گلستان و سرد و سلام کرد و فرمود: (یَا نَارُ‌ کُونِی بَرْ‌دًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَ‌اهِیمَ)، یا آنگاه که سیاوش بعد آن اتهام و برای اثبات پاکی …

قانون! (فصلی دیگر از روزمره های یک مدیر روزمره)

پسرک، بی چاره و لرزان ایستاده بود جلوم. نگرانی از عمق چشم هایش می جوشید که مبادا انگشت اشاره ام سمت او برود. چند دقیقه ی قبل، او را دیده بودم که زنگِ در ِ خانه ی یکی از همسایگان را به بهانه ی خواستن عیدی زده بود و توپیده بودم که حق ندارد نصف …

قصه همان است تا بودست!

داستان بعضی دلتنگی ها انگار تمامی ندارد با نوشتن و خواندن و حسرت خوردن نه که تمام نمی شود که تازه تر هم می شود… قصه همان است که بودست! درست که شلمچه و فکه و ابوقَریب و چزابه و اروند و بازی دراز و حاج عمران و کانی مانگا، هر کدام مثنوی هفتاد من …

سرّ سرگردانی

پرسید: حال پیاده رفتن داری؟ گفتم: ما که عمری ست پیاده ایم! این چند قدم هم روش! و رفتیم و رفتیم و رفتیم آن قدر که توانست رازی را عیان کند که نمی توانست… و کاش هیچ وقت نتوانسته بود… و من نشستم! آن سان که انگار از اول روز فقط نشستن آموخته باشم. و …

غروب دوباره ی جلال

قصه ی آشنائی من و سیمین دانشور اول بار آنجا بود که ده دوازده سال قبل، ناخواسته مامور چینش و فهرست برداری از کتابخانه ی بی در و پیکر آن زمان مسجد شیخ شده بودم و بین غور در بین کتابهای خاک گرفته در حسینیه ی مسجد، برخوردم به سووشون و طرح جلد گنگ و …

درس معلم ار بُوَد زمزمه ی محبتی…

خستگی از چشم هایش می بارید. این که بیست ساعت بنشینی یک جا و جُم نخوری و حواست به همه چیز باشد و غذای سرد و دیر به ت بدهند و وسط کار فرصت نیم ساعت چرت زدن و حتی مجال چند لحظه کش و قوس دادن به عضلاتت را نداشته باشی کافیست که آدم …

عالمی از نو بباید ساخت وز نو آدمی

ختم یکی از آشنایان است در یکی از شهرهای اطراف. در یک مسجد قدیمی که عمرش شاید از ضریب دو ی سن و سال من هم افزون تر باشد. از آن دسته مساجدی که تزئینات داخلی اش از چوب و رنگ و مقرنس های گچی است و تا دلت بخواهد حس نوستالوژیک تزریق می کند …

این را به همه‌ی جوان‌های خوب و مؤمن بگویید

بسمه‌تعالی جوان عزیز خدا را شکر کنید که شما را از دوران حاکمیت دین خود بهره‌مند ساخته و جوانی شما را در چنین دورانی قرار داده است. از این سرمایه‌ی عظیم یعنی جوانی برای خودسازیِ علمی و فکری و روحی و جسمی استفاده کنید و مگذارید حتی یک ساعت از این بهار زندگی به هدر …