ماه: ژوئن 2012

رَ‌بِّ هَبْ لِی حُکْما…

و خدائی که آن بالا جای حق نشسته غیورتر از آن است که دو حـُب را در یک دل تاب بیاورد… فکرش را بکن یواش‌یواش و یکی‌یکی انگار نه که آن غیر، جای او را در دلی گرفته‌باشد، و از سر فراغت و طیبت همه‌ی تعلقات را همه‌ی پای‌بندها و پای‌بندی‌ها را همه‌ی دل‌بستگی‌ها را …

مرگ ِ تاجرانه

بنده سال‌هاى پیش مکرر می‌گفتم که شهادت در راه خدا، مرگِ تاجرانه است؛ یعنى مرگِ سودمحور است. واقعاً همین جور است. آن کسى که در راه خدا شهید نمی‌شود، این جانى را که به عاریت به ما سپرده‌اند، در راه خدا نمیدهد، بالاخره نمیتواند این را نگه دارد؛ خواهد داد؛ چه بهتر که این روغن …

اندر آفرینش شیر

شیر از همه‌ی ددان بــِه نیروتر و قوی‌تر است، و از هیچ حیوان نیندیشد و تنها رود و با هیچ جانور همراهی نکند و از بزرگ‌منشی که باشد، چون شکار کند آن قدر که سیر شود بخورد و باقی بگذارد و باز بدو نگردد و کودک و زن را نشکرد و در شب چون روشنائی …

دائره‌ی خدمات؛ روایت دیگری از روزمره‌های یک مدیر روزمره

تعریف شغل سازمانی ما یک سطر بیشتر نیست؛ ارائه‌ی خدمات! تعریفی که شعاع دائره‌اش از رفع ابتدائی‌ترین نیازهای بهداشت محیطی را شامل است تا ارائه‌ی سرویس‌های تخصصی با سیستم‌های روزآمد و مکانیزه. کسی در کسوت ما، نمی‌توانم و نمی‌شود و بماند برای فردا، توی کار نمی‌آورد. و نوع نیازهائی که سوی ما روان شده‌اند، دارای …

گفتی که جامه‌ی کهنم را عوض کنم *

دم خداحافظی، محض خالی نبودن عریضه از تذکری که باید می‌داد، یادم آورد تکیه کلام مرحوم صفائی را که همیشه می‌گفت: «خدا، مبداء میل‌تان را عوض کند!» و گفت: گیر خیلی‌هامان سر همین منشاء و مبداء میلی است که داریم. گفت: ردّ ِ خیلی از کارهایمان را بزنی، ته‌ش می‌خورد به دنیا و گیرو گورهائی …

علمِ عالی!

روزی از امام شنیدم که: “ فقیه خیال می‌کند که غیر از فقه، علم دیگری در عالم با ارزش نیست. فیلسوف هم گمان می‌کند فلسفه والاترین علم است. عارف هم همین گمان را دارد! و این به خاطر این است که تهذیب نفس به‌طور کامل صورت نگرفته‌ است. وگرنه هیچ کدام چنین گمانی نداشتند. ورود …

قوطی‌های قاطی

پدربزرگ دستم را گرفته‌بود و برده‌بود تا پای ایوان که مادربزرگ حرف‌هایمان را نشنود. برایم تعریف کرد که مادربزرگ چطور، قرص‌های صبح را ریخته توی قوطی قرص‌های شب و قرص‌های قوطی ظهر را تقسیم کره بین کشوهای خانه و جای‌شان را با آب‌نبات‌های فله‌ای ِ توی گنجه پـُر کرده‌است. پدربزرگ گفت: «کار ِ خانم از …

تو هر آن ستم که خواهی بکنی که پادشاهی!

اصلن حال ما خوب، حال ما خوش، روز ما نیک، بخت ما سعد… اصلن به کسی چه، کسی این‌جا، کیلومترها آن‌ورتر از شمائی که رندی می‌کنید و مستی، حالش نزار باشد و چشمش پر آب و پای ماندنش پر آبله! شما همان خیال‌تان خوش و کـِیف‌تان کوک که وقتی کس ِ پای در گــِل مانده‌ای …

۸۸-۳-۲۲

سه سال گذشت. از انتخابات هشتاد و پنج درصدی از شیرینی زود گذر مشارکت حداکثری از شب‌های داغ مناظره از انرژی فزاینده‌ای که در کوران تبلیغات آزاد شد و عنان از کف‌داده و افسار گسیخته، زمینه‌ی فتنه‌ای شد که عمارهای انقلاب را پای پاتکی هشت‌ماهه کشاند. از فتنه از روزهای غبارآلود از گم شدن مرز …

هرکسی از ظن خود شد یار من؛ فصل دیگری از روزمره‌های یک مدیر روزمره

دوست دارم خوش‌بین باشم ولی سلام‌های مکرر، آن‌هم بوسیله‌ی بی‌سیمی که ابواب‌جمعی همکاران ِ مسلح! به بی‌سیم، آن‌را بشنوند و آن‌هم هر روزه و هر روز با جملات مشابه و تکراری و دقیقاً مصادف و مقارن با اتفاقی که این روزها خبرش باید بپیچد و تکلیف نوع و وضع و آینده‌ی شغلی خیلی‌هاشان را روشن …