ماه: اکتبر 2012

دیدار دوست دیدن

مسجد شیعیان مدینه در منتهی الیه جنوب شرقی حرم حضرت رسول در یکی از فرعی‌های تنگ و محله‌های کم‌تر توسعه یافته‌ی مدینه قرار دارد. زائران عمره و تمتع به فراخور حال و شوق، وقتی برای دیدار با شیعیان غریب مدینه می‌گذراند و در مسجدی که بنای خیر آن توسط مرحوم شیخ العَمری گذاشته شده و …

لیشهدوا منافع لهم!

از هند از ساحل عاج از فیلیپین و حتی از چین و ماچین و روسیه و آمریکا و بنگلادش همه یک‌جا، زیر یک سقف رو به یک قبله و پشت یک امام می‌ایستند و نمازشان را با درود بر محمدِ مرسل که درود خدا بر او باد سلام می‌دهند. تنوع رنگ و قوم و شعوب …

نقص

بعضى از همین‌هائى که در استقبالِ امروز بودند، خانم‌هائى بودند که در عرف معمولى به آنها می‌گویند «خانم بدحجاب»؛ اشک هم از چشمش دارد می‌ریزد! حالا چه کار کنیم؟ ردش کنید؟ مصلحت است؟ حق است؟ نه، دل ، متعلق به این جبهه است؛ جان ، دلباخته‌ى به این اهداف و آرمان‌هاست. او یک نقصى دارد. …

عباس

عباس از سفر اولی‌های کاروان است. معلم روستائیِ ساده‌دلی که نرفته دنبال ارتقای مدرک که مبادا از وقت مطالعه‌اش برای تدریش کم نگذارد و مشمول ضمه‌ی بچه‌های روستایشان نشود. بخاطر شارژ اینترنتی‌ای که برای تلفن همراهش گرفتیم وعده داد شب جمعه‌ای روح پدرهامان را میهمان قرائت سوره جمعه کند و آن‌قدر نشست که کل زندگی‌اش …

ندانمت به حقیقت که در جهان به چه مانی

مقابل گنبد سبز که می‌ایستی انگار دنیا و هر چه در آن است مسخّر توست! بس که عظمت و جلال و جود در قاب چشم‌های پر طلب و بارنی‌ات پُر شده مقابل گنبد سبز نبوی که می‌ایستی انگار همه‌ی دل‌خوشی‌های عالم در دلت جا کرده است بس که شور و سرور و غرور در نظرت …

الیه سبیلا

للحق. به عون حی کریم و دعای ویژه‌ی حضرت حجت عازم سفر حج هستم و محتاج عنایت خدای منان و دعای خیر دوستان دوستان اگر حقی بر ضمه‌ی حقیر دارند به کرم و فضل و منت، حلالش کنند که سبک‌بالی و سبک‌باری متاع لازم این رفتن است… و لله علی الناس حج البیت من استطاع …

نگه دار دلی را که ربودی…

ای کریمی که از خزانه‌ی غیب کسِ کمی چون مرا به فضل بی‌منتهایت غنی کردی و امر به آمدن و سپیدجامه شدن و تلبیه و طوف و تقصیر و حلق و وقوف نمودی! حالا من و دست‌های خالی‌ام من و چشم‌های پر از شوق و امیدم من و پاهای پرآبله‌ام من و دل ناماندگارم من …

رسم گداپروری

رفیق صاحب خبری می‌گفت: پیش اربابِ کرم، با کاسه‌ی پُر رفتن شرط عقل و رسم آداب دانی نیست! می‌گفت: کریم برنمی‌تابد میهمانش به غیر عطای او متنعم شود و خوش ندارد اهل سفره‌اش دست خالی از خوان نعمت او برخیزند. می‌گفت: سوی دل‌دار که می‌روی، دل ببُر و دل ببَر و دل بخواه. می‌گفت: کاسه‌ات …

الیس الصبح بقریب؟

جادوی گیسوی تو سلسله‌ی موی تو قصه‌ی ابروی تو هزار و یک شب است که به درازا کشیده و حکایت هجران تو، شهره‌ی شهر شده ماهِ من! از رخ نقاب بر افکن و ماه سیمین عذار از پس سلسله‌ی طره‌ی گیسو عیان کن بگذار در این چند شب باقی هلال ماه رویت بَدر بتابد و …