حسینیه

پرچم به اهتزاز در آمد، محرم است…

یکی دو سه سال قبل، در بعد ازظهری گرم از روزهای کوتاهِ پائیز در عراق، چند روز مانده به اربعین، حوالی شهر حیدریه، سی چهل کیلومتر مانده به کربلا، خسته و زار و نزار، برای چای و چاق کردن نفس و استراحتکی مختصر نشسته بودیم جلوی موکب اهالی بدره و خورشید پائیزی نهایت زورش را …

اوخشامالار

اُوخشاما از جمله لغات زبان آذری است که معادلی در فارسی ندارند. از آن دسته عباراتی که باید برای فهماندنِ معنی‌اش به مخاطبِ غیر آذری زبان باید کلی صغرا و کبرا بچینی و دست آخر هم معلوم نشود که مقصودت را توانسته‌ای منتقل کنی یا نه. الغرض اُوخشاما واگویه‌ایست مرثیه‌ای شکل از زبان مادر و …

عرفات

برای من عرفه از بعدازظهری ابری شروع شد که مدیر کاروان – که درود اهل کاروان بر او بود!- امتش را جمع کرد در منتهی الیه سمت راست ِ لابی هتل که مُحرم‌مان کند و راهیِ عرفات شویم. در عصر روز هشتم از ماه ذی الحجه الحرام سال ۱۴۳۴ یعنی چهار سال قبل. بیرون هتل، …

برای “شبیه خودش”

بالاخره کتابِ حامد چاپ شد. سومین کتاب از مجموعه‌ی “مدافعانِ حرم” انتشارات روایت فتح که قضا را سومین کتابِ چاپ شده‌ی من هم هست؛ بعد از دو کاری که برای پدرم نوشته‌ام: “اشتباه می‌کنید! من زنده‌ام” و “درضیه”. “شبیه خودش” کتابی که بنا نبود قبل از کاری که برای شهید “مصطفا حامدِ پیش‌قدم” شروع کرده …

شبیه خودش

بعون الله الحی الکریم و بعد از کش و قوس‌های فراوان کتاب سوم از سری “مدافعان حرم” از کتاب‌های انتشارات روایت فتح تحت عنوان “شبیه خودش” با موضوع حیات پرافتخار و شهادت پر سعادت شهیدِ ابوالفضلی، پاسدار اسلام و حرم اهل‌البیت علیهم‌السلام، شهید حامد جوانی به قلم ناقص و ناتوان این حقیر پر تقصیر، منتشر …

قُرص قمر

لباس یک دست سفید پوشیده بودم. بی‌جوراب به پا. بی‌ساعت به مچ و به هیچ زائده‌ی دیگری که دست و بالم را بگیرد. قرار بود یک عمر حسرت من و پدر و پدربزرگم تا چند ساعت دیگر تمام شود و عوض پدر و پدربزرگ و خیلی‌های دیگری که “آن‌جا” را دیده و ندیده رخ در …

سوم شعبان

#باز_نشر غروب مدینه بغایت کمال، زیباست. داخل صحن شده بودم که اذانِ اعلانِ نزدیکی وقت نماز گفته شد. درسرزمین حجاز، نیم ساعت سه ربع مانده به وقت شرعی نماز، اذانی می‌گویند که معروف است به اذانِ اعلان. یعنی که وقت نماز نزدیک است؛ یا ایها المومنون! بیرون مسجد، بین باب جبرییل و باب نسا جاگیر …

هی شعرِ تر انگیزد…

شب جمعه‌ای، خیلی سال پیش، حوالی سحر، حرم سیدالشهداء بودم. قضا را مفاتیحی دست گرفته بودم که ترجمه‌ی فارسی داشت و از سر فراغتی که داشتم اعمال شب جمعه را ورق می‌زدم که رسیدم به مستحب و مکروه شبی که متصل به صبح جمعه است و دیدم یکی از مکروهاتش، خواندن شعر است در چنین …

سلفی نگار؛ یا خویش انداز

و اما پدیده‌ی غالبِ امسالِ اربعین، “خویش‌انداز”های چینیِ ارزانِ سیمی بود که بی‌بلوتوث و با یک فیش به گوشی وصل می‌شدند و به ده هزار چوق ایرانی معامله می‌شدند و در یک شکل و چند رنگ راه به راه در معرض فروش بودند برای زائران پیاده‌ی اربعین. اصولن عکاسی و ثبت لحظات و شکار سوژه‌هائی …

مهران

اربعین هرکسی که برسد به کربلا، قبل هر کاری یک‌راست می‌رود حرم. ما هم مثل همه. بعدِ سلامِ اول جلوی مَشکی که مقابل حرم حضرت سقاست منتظر مش‌حسین بودیم که دیدم دارد برمی‌گردد. چنان خسته و زار که انگار کن اگرش نمی‌گرفتی با صورت به زمین می‌خورد؛ آن قدر که خم و خسته قدم برمی‌داشت. …