دیروز و پریروز اینجا باد و طوفان بود. انگار که میخواست همهی گرد و غبارِ عالم را بیاورد الک کند روی سر مردم شهر و روی خطوط عمیق نسخ و نستعلیق مزار تو. گرد روی چیزی بنشیند یعنی که خیلی وقت است کسی دست بهش نزده و برای من که هیچبار سنگ مزارِ همیشه تمیزِ …
روز آخر قرن است. سال و قرن دارند باهم عوض میشوند و قضا را امروز مناسبتِ سومی هم دارد برای منی که حسین شرفخانلو باشم ۳۹ ساله از خوی! چند سال پیش در چنین روزی بود که خدا یک علی به علیهای بیشماری که اسمشان مشتق شده از اسم مولایمان آقا مرتضی علی، اضافه کرد …
“برای سلامتی قطبِ عالَمِ امکان حضرتِ امامِ زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و خوشنودی قلب نازنینِ آن حضرت و عرضِ تبریک به مناسبت میلاد پیامبر گرامی اسلام صلوات” این عبارت و مثل اینها، با صوتی رسا و کلماتی که شمرده شمرده ادا میشدند، انگار که هر کلمه سهمی دارد برای ادا شدن و سهم …
سه چهار ماه قبل، روزیکه یکی از دوستان فضای مجازی به بهانهی سالگرد درگذشت مادر شهیدی عزیز، دورهی ختم قرآن گرفت و یک جزءش را داد به من و من در پستوی سالن پذیرش سازمان نشسته بودم و سرم به خواندن خطوط جزء نوزدهم قرآن مشغول بود، مردی باریک اندام و پا به سن گذاشته …
حجاری از جمله مشاغل مرتبط با آرامستان است. از زمانی که من یادم میآید و خیلی خیلی قبلتر از وقتی که سن و سال من قد بدهد، یعنی از هزاران سال قبل به اینطرف، قبور را علامتگذاری میکردهاند که اسم و رسم صاحبانش معلوم باشد و هیچ وسیلهای بهتر و ماندگارتر از سنگ برای نشان …
اصلش این است که تا محک تجربه به میان نیامده باشد، عیار آدمها و جریانها و دستهها معلوم نمیشود. خاصه برای مردمی مثل ما که معمولا دچار پیشداوری و زدن همه با یک چوب و تعمیم دادنها و از جزء به کل رسیدنها هستیم بیآنکه علمِ نتیجه گرفتن و تعمیم دادن را بلد باشیم… . …
رفیق همکاری داشتم که تا مدتها، باهم برمیگشتیم از محل کار. صمیمی بودیم. حرفمان با هم میخواند و فصل مشترک زیاد داشتیم باهم. حتا در سالهای دور، هم مدرسه هم بودیم و رفاقتمان برمیگردد به سالهای دبیرستان در دهه ۷۰٫ ساعت اداری که تمام میشد، سوار ماشین من، میآمدیم تا سر کوچهشان و وقتی میرسیدیم …
با خانهتکانی عیدِ هر سالش که از یکی دو ماه مانده به بهار شروع و در آخر زمستان تمام میشد، فرش و دیوار و مبل و منزلِ همیشه تمیزش را از نو گرد میگرفت، تا مهمانها وقتی برای عیددیدنی آمدند دیدنش، فرش و دیوار و مبل و منزلش برق بزنند مثل همیشه. هر سال تهِ …
خبر حاجی را صبح جمعه شنیدم. مثل همه. مثل همهی نمازخوانها و نماز نخوانها که صبحها قبل یا بعدِ طلوع، چشم که از هم باز میکنند، در کش و قوس و خماری بین انتقال از نشئهی خواب به حال بیداری، اول کاری که میکنند – میکنیم- یافتن گوشی و باز کردن مجرای اینترنت و چک …
از همه منافع مرزی بودن شهرمان، نصیب سازمان ما مجهولالهویههائی است که توی کوه و کمرِ نوار مرزی حین عبور غیرمجاز پایشان سُر میخورد و با سَر میروند ته دره و تا برفها آب شوند مهمان یخ و قندیلهای درهاند و بهار که رسید و برفها که آب شد، اگر چیزی ازشان مانده باشد و …