حسینیه

سهمیه

یک‌سال یک عمر همیشه برای تو گریه کرده تا؛ محرم که رسید، سهمِ اشکِ ده روزش را پر و پیمان بدهی… . عمیق که در چشمانش نگاه ‌کنی، رد بغضی در آن پیداست که با هر بار “یا حسین” شنیدن و گفتنش، انگار که بخواهد از نو بتراود و از نو فرو بریزد. و اشک، …

صد مُرده زنده می‌شود از ذکر “یا حسین”

«کشتی شکست خورده»ی موج فرات‌ها ارکان آسمان به تو دارد ثبات‌ها ‘ ای مُبتدا بهِ همه‌ی خیرها حسین! ای منتها الیهِ تمام نجات‌ها ‘ باید که در کتابت فضلت درخت‌ها مثل قلم شوند و سواحل دوات‌ها ‘ کردند تعبیه به سر شیعه در ازل از لطف چشم‌های تو عین الحیات‌ها ‘ وقتی سه بار روی …

صدقه‌ی اشک

ناچیزیم و دست‌خالی با مال و متاعی اندک آمده به آستانِ شاه به حضورِ حضرتِ شاه ایها العزیز؛ مَسَِنا و اَهلَنا الضُر… فَاَوفَ لنا الکَیل و تصَّدق علینا + کریما شاها حسینا سهمِ اشکِ ما را دو صد چندان کن و چشمه‌ی رحمتِ اشکت را در ما بجوشان… .

کربلا؛ ما را در خیل کربلائیان بپذیر…

ام‌سال بیا و ما را در خیل هم‌راهانت بپذیر. بیا و ما را طفیلی کاروانت کن. بیا و ما را به میهمانی عطش بَر و عطشانمان کن… ما را سایه‌ی عَلَمّ هیئت تو ثواب خلد برین دارد و گر نعمت وصل تو برازنده‌ی ما نیست بگذار که در سایه‌ی دیوار تو مانیم!

بوی بهشت می‌وزد از کربلای تو…

تلاقیِ انحرافِ حضرات در به نظرسنجی گذاشتن رابطه با آمریکا که خورد با ایام شورآفرینِ محرم، یاد مردم خواهد انداخت که امام‌شان در ظهر روز دهم و قبل‌تر در بیعت یزید و در هر منزل از مکه تا کربلا و در همه جا فریاد می‌کشید؛ هیهات منا الذله و ذلت را با حسینی جماعت، هیچ …

سلام خدا بر شهیدان

به یاد شهیدی که چون شبِ عیدِ قربان به دنیا آمد، پدر وقتِ ثبتِ سجلی، در اول اسم او پیش‌وند “قـــربان” گذاشت و او بیست و چهار سال نشده، راهی را گزید که از منای قربانِ فرزند می‌گذشت و از قربانی کردنِ جان در راه جانان. شهیدی که سر به راهی که سالار شهیدان برایش …

تربت

آن سال که تنت زینت خاک شد، سر به مُهر کربلا گذاشتن سر سجاده‌ی نماز حسرتی همه‌گانی بود. آن سال و سال‌ها قبل و بعد از شهادتت، زیارت کربلا و سر به آستانِ سیدِ شهیدان سائیدن آرزوئی بود دور و دراز و دست نایافتنی. تو هم که با حسرتِ زیارتِ حسین سر به راهِ شهادت …

عبـــــاس؛ روایت دیگری از آدم‌های خوب شهر

سؤالش بی‌خود بود؛ “حاجی راستی چرا نمی‌ری سوریه برای دفاع از حرم؟ بچه‌ها دارند اسم می‌نویسند!” و انگار آتش افتاده باشد به جان حاج عباس و گـُر گرفته باشد و دردِ دلش عین زخم کهنه‌ای که خون رویش به نازکی شترک بسته باشد، باز شود و غم همه‌ی مساحت چشم‌های سیاهش را بگیرد و در …