ماه: دسامبر 2012

تحریمِ حقِ نوشتن

یکی دو روز که دسترسی به کنترل پنل سایتت محدود باشد و بگویند بخاطر اثاث‌کشی از این هاست به یک هاست قدرت‌مندتر و روزآمدتر و به‌تر و …، فعلن یکی دو روز ننویس و چیزی نگذار و کامنتی نپذیر تا اثاثت درست منتقل شوند به خانه‌ی جدید و چیزی این وسط جا نماند و کدی …

حُسن ختام

برای من که در به در دنبال نشانه‌ام، حُسن ختامِ کار نیمه تمامی که از سال فتنه آغاز شده بود و به روز سیزدهم رجبِ ام‌سال، همتِ اتمامش روزی‌ام شد، هیچ پایانی خوش‌تر از نهم دی نمی‌توانست باشد. باشد که همه روز و همه سال و همه جا از بلا و ابتلا به سلامت عبورمان …

چهل سالگی

در جواب عرض گله‌های به جا و بی‌جای من، فقط این را داشت بگوید که؛ چاره‌ای نیست! تحملش کن. چهلش را رد کرده. سخت بشود خُلق و خویش را عوض کرد. آدم چهلش را که رد کند، اخلاقش، چه خوب و چه بد، ملکه‌اش می‌شوند و تغییرش سخت است و چاره‌اش تحمل است و تاب …

وآن شعرِ تر، انگیزد!

و فی‌الحال فقط این آیه از لبم می‌تراود که: ذلِکَ وَ مَن یُعَظِّم شَعائِرَ‌ اللَّهِ فَإِنَّها مِن تَقوَى القُلوب + که یعنی بزرگ‌داشت تو تقوای قلب است و باعث پاکی و ضامن صاف ماندنش. باشد که همیشه باشی و به بودنت، دل و دین و عقل و هوشم، اهل تقوا و خدا و خداترسی شوند…

درد مشترک

پسرک با چشم‌های پر از اشک که یک تکان اضافه کافی بود، بسُراندشان روی گونه‌های سرخش، نشسته بود جلویم و از نصف شب مزار رفتن‌هایش می‌گفت و می‌گفت راضی است دو دست و دو پایش نباشند و به عوضش یک بار و مؤکدا فقط همین یک بار برود در آغوش پدری که فقط او را …

کیست این پنهان مرا در جان و تن!؟

یقین دارم این کلمات زیبا و استعاره‌های نو و ترکیب‌های تازه هیچ کدام ساخته‌ی طبع لال من نیست این‌ها همه فیض روح‌القُدُس‌اند که باز مدد فرموده که کار عیسائی از آن‌ها عجب نیست یقین دارم کلمه به کلمه‌ی کاری را که جواز شروعش را به سیزدهم رجب امضاء کرده‌ای را می‌خوانی و خوانده‌ای و خواهی …

وقت اضافه

شما که به‌تر می‌دانی کار بی نظر و بی روی تو به انجام و سرانجام نمی‌رسد حالا منم و چهل‌وهشت ساعت فرصتِ باقی برای تحویل کار. مگر که خود مدد کنی مگر که تو یوغ تنبلی از گردنم بگشائی مگر که این راه ناتمام را تو تمام کنی مگر که این قافله را تو به …

عریضه

در فقره‌ی فرمایشات مقام محترم رئاست جمهوری در گفت‌وگوی رخ در رخ شب گذشته با رسانه‌ی ملی +، معروض است که؛ اولن. جانم به قربانت! این زودتر می‌خواستی، حالا چرا؟ دومن. چرا نفرمودی چرا این همه وقت ننوشتی کلامی و نفرستادی پیامی که التهاب از بازار رود و جان به تنِ نیمه جان اقتصاد مملکت …