یکی میگفت:
اگر روزگار جنگ بود و مردم و مسئولین بیشتر به تکلیفشان پایبند بودند تا هوای نفس و خواهش دلهاشان، همین حضرات معزز کاندیدای تأئید صلاحیت شده دست به دست هم میدادند و هر کدام میرفتند آن گوشه از کار را که توانِ انجامِ بهترش را دارند میگرفتند و اینهمه حرفِ خوب و عملِ ناکرده برای هم ردیف نمیکردند.
میگفت:
اینها که جنگ و روزهای آتش را دیدهاند،
آنهاشان که خون شهید رویشان پاشیده
و زخم از جنگ به یادگار دارند و شب و روز و گاه و بیگاه، جای ترکشهای بدر و خیبر و فاو و فکه در تنشان زُقزُق میکند، کاش یاد شبهائی میافتادند که پشتِ میدانِ مین، دعوا سر جان فدا کردن بود نه بر سر تقسیم غنائم و عناوین و رتبه و مقام…
الغرض، از بعض حضرات که انتظاری نیست!
آن دو سه نفرتان که یادگار ایام جنگید و در جهاد اصغر بودهاید، بدانید که جهاد اکبر نه مبارزه با دشمن بیرون که قتال با دشمن درون و هوای نفس و منم و من بهترم است.
شما آنقدر نقطهی مشترک دارید که بشود با اجتماعشان ید واحده ساخت و با آن دستِ خدا را در جماعت دید!
هنوز وقت باقیست.
به هم بپیوندید.
و مگر نه اینکه هدف خدمت است؟