یاد

درست در گرمائی مثل حرارت این روزهای گرم
در جائی که من بودم و تو
اتفاقی افتاد که کوتاه بود و بلند.
کوتاه بود به قاعده‌ی چند نگاه و چند نوبت چشم بر هم زدن و بلند بود عینِ گیسوی افراشته‌ی باد در دلِ درازیِ شبِ یلدا.
ام‌روز اما نه دلی مانده و نه گیسوی بلندی و نه یلدائی و نه حتا هیچ امیدی… .
از پس آن خاطراتِ کوتاهِ شاد، ببین که هنوز یاد آن گرما را قاطیِ گرمای روزهای داغِ روزه‌داری نکرده‌ام…!

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *