تربت

آن سال که تنت زینت خاک شد، سر به مُهر کربلا گذاشتن سر سجاده‌ی نماز حسرتی همه‌گانی بود.
آن سال و سال‌ها قبل و بعد از شهادتت، زیارت کربلا و سر به آستانِ سیدِ شهیدان سائیدن آرزوئی بود دور و دراز و دست نایافتنی.
تو هم که با حسرتِ زیارتِ حسین سر به راهِ شهادت نهادی و حسرتِ زیارتش بر دل داشتی.
و برای تو و یاران به خون خفته‌ات را هیچ هدیه‌ای مثلِ تربتِ جان‌بخش حسین دل‌پذیر نبود و نیست.
برای هم‌این بود که آسمان به ریسمان دوختم تا؛ وقتِ تعویضِ سنگ مزارت خودم هم باشم و قبل این‌که سنگِ نوی سفیدت را جا بیاندازند، به عوضِ تربتی که آن سال‌ها نبود تا سرت را روی آن به خاک بگذراند، مُهر کربلا بگذارم لای ملاتِ سیمانی که زیر سنگ نو می‌ریختند تا منزلت نو نوار تر شود… .
سنگ نو
و تربتی که قرین مزار منورت شد
مبارکت باشد… .
از اوج آسمان‌ها
یک شب مرا صدا کن.

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.