فرزند ابراهیم

94.12.07.jpg
خانه‌اش را که عبارت بود از یک هالِ عریض با متکاهای ردیف شده در دور تا دور اتاق، گذاشته بود در اختیار صندوق سیار اخذ رای.
خانه‌ای روستائی با سقفی چوبی و طاقچه‌هائی که دکور میهمان‌خانه به حساب می‌آمدند و تزئین داخل‌شان کاسه بشقاب‌های چینیِ قدیمیِ گل‌ِ رُز دار بود و کله قندهای کادوپیچ شده و یک قاب که عکس امام را در بر گرفته بود و گوشه‌ی سمت چپش، عکس کوچک جوانی که لباس پاسداری به تن داشت و سال‌های سال از لب‌خندی که به لب داشت می‌گذشت… .
تا بچه‌ها، صندوق را از مینی‌بوس بیاورند توی خانه و بند و بساط انتخابات را راه بیاندازند، یک دور همه را چای داده بود و هنوز میهمان‌ها چای‌شان را نخورده، سفره انداخته بود برای صبحانه با نان و کره و ماست و پنیر… .
شاید اگر شب قبلش باران نمی‌آمد و سیل، راه مردم به مسجد روستا را بند نمی‌آورد، کسی از آن بیست و چند نفر مجری و تاظر صندوق و ما که برای سرکشی رفته بودیم آن روستا، صبحانه را میهمان خانه‌ی پدر شهیدی نمی‌شدیم که بیست و شش سال است از پسرش همان یک عکس را دارد که زده زیر عکس امام و قبری خالی‌ کنار امام‌زاده‌ی روستا که رویش نوشته‌اند؛
پاسدارِ شهیدِ مفقودالجسد
اسماعیل شریف‌زاده
فرزند ابراهیم
تولد: ۱۳۴۲
شهادت: ۱۳۶۲ عملیات والفجر یک

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.