هرسال به نسبت سال قبلش، در وزن کولهای که با خود میبریم برای سفر اربعین تجدید نظرِ منفی میکنیم؛ یعنی وزنِ بارمان هر سال کم و کمتر میشود.
دلیل واضحی هم دارد؛ اینکه بر خلاف باقی سفرهای سیاحتی و حتا زیارتی، بار همراه مسافر از زمانی که لب مرز از خودرو پیاده میشود تا روزی که بعد از زیارت به سلامت برگردد به همان صفر مرزی، وبال گردن هست و باید هر جا که میرود با خود حملش کند و این یعنی هرچه سبک بارتر، بهتر!
و آدم یاد حدیث امیرمومنان میافتد که فرمود: سبکبار شوید تا برسید!
الغرض، به مدد تجربههای پیشین و به حکم عقل و منطق، سال به سال، بار ما هم سبکتر و کمتر میشود و شده است و از امسال به دلیل ورود به فصل گرم در عراق، پتوی مسافرتی هم از سیاههی ملزومات همراه حذف شده و این یعنی کاهش یکی دو کیلوئیِ بار. و هنوز نرفته و هنوز بار را نبسته خوش خوشانمان که امسال سبکتر خواهیم رفت و الخ.
این کیفوری بود تا دیروز که کسی بواسطه مادر شهید جوانی – که خدا بحق جانبازیش با مرادش ابالفضل علیه السلام محشورش کند- تماس گرفت که در عمل به سفارش حضرت آقا که فرمودهاند «در کنار نذورات دیگر، کتاب هم نذر کنید» نذر کرده که ۱۴ جلد از کتابی که برای حامد نوشتهام را ببرد در راهپیمائی اربعین توزیع کند و چون امکان سفر برایش مهیا نیست، زحمتش را من بکشم.
و گفت که روی کتابها بنویسم که هدیه است و بعد از آنکه خواندیدش به کس دیگری هدیه بدهید تا کتاب بین مردم بچرخد و اهلش با حامد و حماسهای که ساخت آشنا شوند و چه نیت و علاقهی خوبی. و چه زحمت شیرینی و چه سنگینیِ خواستنیای.
و خدا را شکر که تا یومنا هذا، هیچ سفر کربلای ما را بیرنگ و عطر و بوی شهید مقدر نکرده و نکند انشاء الله.