ما سالهای سال است که آموختهایم پشت سر امام بایستیم. از همان روزی که یادمان دادند برای صحت نماز جماعت باید یک گام – و نه بیشتر- از امام عقبتر قامت ببندیم و منتظر حرکت و اشارهی امام باشیم برای رکوع و سجود و قیام و قعود. اینکه گفتم خلاصهای عامیانه است از نقش متقابل «امام» و «ماموم» که آموزش «راهبری» است. یعنیکه امامِ هر جماعتی، «رهبر» و راهبرِ حرکتِ عبادی و اجتماعی آن جمعیت و امت است.
«آقا» در تمام این سالها که ردای «رهبری» پوشیده است، حواسش بوده که حرکت یادمان بدهد و ما را گام به گام جلو ببرد و نسل به نسل و نفس به نفس، تربیتمان کند. ما پشت سر «رهبر» تاب آوردن و ایستادن و صبر را مشق کردیم و آموزشمان و عبرتمان از تاریخ، چنان بود که در آن چند روز که بعد از توقف جنگ، فرصت دیدارش را نداشتیم، سردرگم نشویم و نشویم مثل امت موسی که با تاخیرِ امام، رو به سامری و گوسالهاش آوردند.
و میعاد دیدار دوباره امام، بعد از جنگی که شب عید غدیر شروع شد، طول کشید تا «شب عاشورا» که در مثل آن شبی «امام شهید» اصحابش را به سنجهی صبر و پایداری آزمود و شکر خدا که ما «عاشورا» ندیدگانِ شیفتهی سیدالشهداء، هزار و دویست و چند سال بعد از «واقعه» از گرد شمع امامِ جامعه پراکنده نشدیم و دیدار دوبارهی «رهبر» که شجاع و آرام و مطمئن به جمع شیفتگان «امام شهید» برگشت، قسمتمان شد و پردهای ساخت بینظیر از خلع سلاح تبلیغاتی صهیون.
و «رهبر» که آرام و مطمئن به صدق وعده خدا، آمده بود به اقامه و اشاعهی عزای جدش، اینبار یادمان داد که باید «شمر امروز را بشناسیم» و «ای ایران» همان «یا حسین» است و حرف رفیق شهیدش حاج قاسم را به تصویر کشید که گفت «جمهوری اسلامی؛ حرم است!»
و ما کجا قدر آب میدانیم که بر لب فراتیم و چه میدانیم بزرگی حادثهای را که در دلش نفس میکشیم؟
الغرض، صبح با تلفن دوستی از «کراچی» بیدار شدم. زنگ زده بود به ابراز شعف و شگفتی از وقایعی که در «ایران» میگذرد و او فقط از قاب «رسانه» تماشایشان میکند.
میگفت «شما نمیدانید داخل چه حماسهای نفس میکشید! کاش بیرون معرکه بودید و بزرگی واقعه را میدیدید… .» میگفت ««آقــــا» فقط رهبر شما نیست.» و میگفت از شلوغی حسینیهها در سراسر پاکستان بعد از «عملیات وعده صادق ۳» که نصف بیشترِ اهل سنتِ پاکستان میهمانِ عزای سیدالشهدا شدهاند و میگفت از تشویشی که دوریِ دیدارِ رهبر به جان مسلمانان شیعه و سنی پاکستانی انداخته بود و با ویدئوی کوتاه دیشب از «حسینیه امام خمینی» همه جایش را به امید و شور و شعف داد… .
و من فکر کردم، خدای قادر متعال که مسبب همهی اسباب و احوال است و سرِ رشتهی همه امور به دست اوست، لابد با این محرمی که بر ایران گذراند و این شهادتها و این شهودها، دارد تربیت و آمادهمان میکند برای «واقعه» برای «روز واقعه» برای «روز تحقق وعدهها» برای «آن کارِ آخر که «إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدًا وَ نَرَاهُ قَرِیبًا»[۱]» انشاءالله.
«آن واقعهی حتمی و آن کارِ آخر» باید که جهانی شود و «تاب آوری» بزرگ میخواهد؛ انگار که دارد جهانی میشود… .
و خدا را شکر که ما داریم گام به گام به جلو میرویم و گام به گام تربیت میشویم برای «وقوعِ واقعه».
[۱] آیات مبارکهی ۶ و ۷ سوره معارج. (آنها آن روز را دور میبینند و ما آن را نزدیک میبینیم!)
