وَ یَسئَلونَکَ عَن ذِی القَرنیِن

آن گاه گه بدون جنگ وارد بابل شدم، مردم گام های مرا به شادی پذیرفتند. نگذاشتم هیچ رنج و آزاری به مردم این سرزمین ِ آباد وارد آید. برده داری را برانداختم و فرمان دادم که همه در پرستش خدای خود آزاد باشند. شهرهای ویران شده را از نو ساختم. نیایش گاه های بسته را گشودم. مردمان آواره را برگرداندم. بشود که دل ها شاد گردد. بشود رب النوع هائی که به جای گاه نخستین شان بازگردانم تا هر روز در پیش گاه خدای بزرگ، برایم زندگانی بلند خواستار شوند. بشود که به او بگویند: «کوروش و پسرش را جای گاهی در سرای سپند ارزانی دار.»
فصلی از منشور کوروش در بابل