دلم برا حرمت پر می زنه…

00812.jpg
شما را که می دانم یادتان هست. ولی من تا همین چند دقیقه ی قبل یادم نبود که هر سال مثل ام شبی که شب میلادتان است، سهم ما را سوا می کنید و پیمانه ی مان را پُر. حتی لبریزتر از سال های قبل.
یادم نبود برات همه ی کربلا هایم را شما به م داده اید و هر بار که دلم تنگ تان شده، خیلی زودتر از زود، آغوش برویم گشوده اید و مرا به اسم خوانده اید تا مهمانتان شوم.
یادم نمی رود هر بار که یادتان جاری می شود، همه ی قلبم شکوفه می دهد به حرمت اسم اعظم تان.
ام شب
باز دلم بهانه ی شما دارد آقا جان.
امام دوست داشتنی ِ سریع الرضا! خواجه ی مُلک و ملکوت دل های ما!
دل مان میل تو دارد…
آقای ثامن ِ ضامن!
من و قلب کوچکم دوست داریم همیشه ی خدا کبوتر جلد گنبد طلایت باشیم.
خواجه مگر غلام سیه روی نخواهد…