شهداء! شرمنده ایم.

خیر سرمان! رفته اند جنوب برای تجدید عهد و این حرفها. بماند که در جلسه ی توجیهی و تقسیم کار عوامل اجرائی اردو، یارو مسئولشان برگشته گفته: ما اصلن!!! برای تفریح و دل خوشی می رویم آنجا و به تحکم پرسیده: کسی مساله ای ندارد؟
الغرض، الان وسط راه که دارند می روند به فکه، عوامل فرهنگی اردو در راستای بسط فرهنگ شهادت، برایشان چیستان شهیدانه ای مطرح کرده اند که: اگه گفتین! اون شهیدی که اسمش علی بود و خویلی (اهل خوی) بود و تو نهر جاسم افتاد فامیلی ش چی بود؟
دقیقن به همین جلفی که برایتان نوشتم.
بعد کل کاروان که تا بلغت الحلقوم غرق در یاد و نام و دائره المعارف شهدای خوی اند، بسیج شده اند برای یافتن فامیلی شهید موصوف و تلفن من فرط و فرط زنگ می خورد که مگر کدامشان زودتر بفهمد که جواب مسابقه ی امروزمان! شهید علی راحتی ست. اعلی الله مقامه الشریف و حشره الله مع موالیه
داستان عملکرد اکیپ فرهنگ ساز به همین یک سوال ختم نمی شود و زنگ تلفن های من نیز. و قصه می کشد تا عملیات کربلای هشت و خدابیامرز محمد آقای قنبرلو و الخ…
و من نمی دانم چه اصراری ست به این دست جلف بازی ها و نیز نمی دانم فرق یافتن کلمه ای در جدول روزنامه و یافتن فامیلی شهیدی با این نوع داده ها در چیست.
شهداء! هنوز، شرمنده ایم…

دیدگاه‌ها

بخش دیدگاه‌ها بسته شده است.