شیری در میان گله ی بوفالوها

برخاست و به طرف بوفه رفت. پس از دقیقه ای با یک سینی که به اندازه ی چهار نفر در آن نان و نیمرو، پنیر و گردو، و کره ومربا بود بازگشت. اصلاً در بند نگاه و عکس العمل دیگران نبود. مانند شیری بود که نگاه گله ای بوفالو در او ذره ای تردید بر نمی انگیخت. شیخ به این وارستگی استاد غبطه خورد.
– بلُنبان، آن سان که گوئی ناهاری در کار نباشد.
======
قایق راندن به اقیانوس. مظفر سالاری
انتشارات سوره ی مهر