این درد میان مَردها مشترک است

تا مرهم زخم کهنه ما نمک است
هر سو که نگاه می‌کنم قاصدک است
من ماندم و یک درد به نام ِ پرواز
این درد میان مَردها مشترک است


گفتی که پس از سجود بر می‌گردی
وقتی که صلاح بود بر می‌گردی
در نامه نوشتی که دلت تنگ شده
تافکر کنم که زود بر می‌گردی
به ‌آخرین ثانیه‌های جانبازان شیمیایی:
خون… سرفه خشک… درد… بیمارستان…
آیینه‌ای از نبرد… بیمارستان…
پیچید صدای ضجّه شیرزنی!
یک خط کشیده!… مَرد… بیمارستان…
در باد نشانه‌های بال و پر توست
بر گونه هنوز بوسه آخر توست
گفتند به من در آسمانی… بابا!
خورشید‌ به خون نشسته شاید سر توست
گفتم کمی از بهار خون حرف بزن
از غیرت شهر واژگون حرف بزن
وقتی پدرم شهید شد مجنون بود
آقای معلم از جنون حرف بزن!
اشک و تب و سوز بوی بابا دارد
اینجا شب و روز بوی بابا دارد
شاید که نرفته است، مادر! به خدا ـ
این چفیه هنوز بوی بابا دارد
عکست را پنج‌شنبه‌ها می‌بوسم
یا می‌گریم تو را و یا می‌بوسم
باور دارم که زنده هستی وقتی ـ
من را می‌بوسی و تو را می‌بوسم
میلاد عرفان پور
آیات غمزه.

دیدگاه‌ها

  1. دراسله

    باهم قرار گذاشته بودیم
    نه اینکه قرار ها
    ولی من ازشون خواهش کردم
    و این شد قرار ما!!
    نمیدونم از اولش راضی بودن یا نه
    ولی بهشون گفتم که این چیزا سرم نمیشه
    دخترت میشم
    و بعد اون هرچی دلم خواست،میخوام!
    قبول کردن
    “هر وقت بخوام،بیاین پیشم”
    دیشب خواستم
    خودشون نیومدن
    …. فرستاده….
    ازم ناراحتن
    مطمئنم

بخش دیدگاه‌ها بسته شده است.