شهادت قسمت ما می شد ای کاش…

هر کسی به چیزی دل خوش است.
او به یادداشت هائی که از سفرهای زیارتی اش برداشته بود.
دفترچه اش را داد بخوانم. خواندن که نه! داد ورقش بزنم و نظرم را بگویم که آیا به رای من به درد چاپ می خورد یا نه؟
ورق زدم و زدم تا رسیدم به یادداشت آن شبی که اولین بار به میقات شجره رفته بود و می خواست مُحرم شود و تلبیه بگوید و اولین بار به زیارت کعبه مشرف شود…
اصلا آن همه نوشته را خوانده بودم که برسم به آنجایش که اولین مرتبه کعبه را می دید و آن سه دعای مستجابش را بر زیان و بعد بر کاغذ می آورد را بخوانم و کنجکاوی ام را در خواندن فکرش اطفاء کنم…
نوشته بود:
بارها و بارها خدا قسمتش کند زیارت بیتش را
و حافظ و محافظ قرآن شود.
و خدا در کاسه اش شهادت بگذارد!

و این سومی هیچ جور به قیافه اش نمی آمد! و به گروه خونش نمی خورد!
و انگار خدا این همه راه من را کشانده بود تا آنجا که بفهماندم خیلی!!! چیزها به تیپ و قِلق و قیافه نیست!
یک وقت دیدی زدند و خوردند و بردند و سر تو!!! بی کلاه ماند!

دیدگاه‌ها

  1. فدائی رهبر

    بسم الله
    عظمت و بزرگی خداوند را نشان میدهد.این یعنی خدا و دیگر هیچ.این یعنی به پولدار و فقیر بودنت،به رفتگر یا رئیس بودنت،به عالم یا بی سواد بودنت،به مرد یا زن بودنت،به بزرگ یا کوچک بودنت،به داشتن یا نداشتن ریشت،حتی به تعداد تفالهایت هم بستگی ندارد.فقط باید عاشق باشی.قلبت و روحت را باید زینت دهی،فقط و فقط کافیست خدا مشتری شمع وجودت باشد.خیلی ها را خدا یک شبه سوا کرد.با یک یا الله گفتنش او را خرید.برخی واقعا بدون آنکه یک روز هم در بازار باشند قوانین خرید و فروش را خوب بلدند.با کمترین هزینه بهترین کالای دنیا را از آن خود میکنند.هزینه ای به اسم اخلاص….
    ===================
    حسین:
    اخلاص!
    و ما ادرئک ما اخلاص!؟

بخش دیدگاه‌ها بسته شده است.