«زخمی» کم ندیدهام. خودم هم کم زخمی نشدهام. حتا به رغم اینکه سن و سالَم به تیمارداری زخمیهای جنگ تحمیلی اول نمیخورد، چون ساکن شهر مرزیای هستم با درگیریهای مداوم در دو سوی مرز و هر درگیریِ مسلحانهای طبیعتا مجروح و زخمی دارد، بارها با زخمیان و جانبازانی که در این درگیریها دست و پا …
میشناختمش. رفیق پدرم و خیلی از جبهه دیدههای شهر بود. مردی که عین شغلش بود. ساکت و سر به زیر با چشمهائی نافذ و نگاهی گرم. از آنهائی که خنده و گریه و سرفه و سلام و نشست و برخاستشان حساب دارد و میدانند کجا باید سرفه کرد و کجا باید خندید و کجا باید …
هرسال به نسبت سال قبلش، در وزن کولهای که با خود میبریم برای سفر اربعین تجدید نظرِ منفی میکنیم؛ یعنی وزنِ بارمان هر سال کم و کمتر میشود. دلیل واضحی هم دارد؛ اینکه بر خلاف باقی سفرهای سیاحتی و حتا زیارتی، بار همراه مسافر از زمانی که لب مرز از خودرو پیاده میشود تا روزی …
