ماه: اکتبر 2006

وبلاگهای دینی و اضطراب غرب

روزنامه انگلیسی گاردین از گسترش وبلاگ نویسی دینی در ایران خبر داد. به گزارش گاردین، بسیاری از طلاب علوم دینی، صاحب نظران اسلامی و دانشجویان به وبلاگ نویسی دینی روی آورده و در وبلاگ های خود، مبانی دین اسلام، انقلاب اسلامی و ضرورت مقابله با آمریکا را تبلیغ می کنند.چندی پیش یکی از شبکه های …

««حی علی الفلاح »»

ماه مبارک که میرسد این حدیث نبوی – صلی الله علیه و آله – را زیاد می شنویم : که ای بندگان خدا … ماه خدا به شما روی آورده … ماهی که خوابتان در آن عبادت و نفسهایتان تسبیح رب العالمینند …  نمی دانم چرا ما ها عادت کرده ایم همیشه و همه جا …

اگر زنها بر دنیا حکومت می کردند!

یاهو و گروههای از حدوحصر دررفته اون با چرت و پرتهای روزانه ای که دست بدست تو مایل باکسها می چرخه،هیچ حسنی هم که نداشته باشن این خوبی رو دارن که هر از گاهی نیمچه لبخندی به لبای آدمای نت زده می کاره. اینم یه نمونه اش:   اگر زنها بر دنیا حکومت می کردند! مردها به پر خوابی معروف می …

قــــــدس مرا می خواند

  سالها از آن پیام آسمانی پیر مراد می گذرد.انگار پیر آسمانی ما می دید روزی را که کوس رسوائی شیطان زده می شود. انگار  بنای دنیا بر اینست که پوزه ی قوم هدایت ناشده ی یهود را که برای باردوم فساد ارض کرده اند ، بر زمین بمالد،خاصه بعد ضرب شصتی که از فرزندان خدائی …

جرعه ی بیست و سوم

   برون شو ای غم از سینه، که لطف یار می آید تو هم ای دل زمن گمشو،که آن دلدار می آید سر شب،وقتی داشتم آماده  می شدم  برم مسجد برای احیای شب بیست و سوم،به گناهام و روسیاهی ام فکر می کردم و اینکه کدوم یکی از گناهای این یک سالم بزرگتر از اونای …

فرق عدالت

جوانک پشیمان از کرده خویش،جانب موسی علیه السلام را گرفت تا پیامبر را بین خدا و خود  واسطه گرداند؛موسی پذیرفت…ولی چندی نگذشت که او بازهم آلوده به گناه شد.اینبارهم شرمگین نزد موسی شد. موسی بازهم پذیرفت…بارسوم اما همین که جوانک ، گناه خویش را با نبی خدا در میان گذاشت ، موسی سر به زیر …

سحاب رحمتی که می رود

  …ماه رمضان در هر سال، قطعه‌اى از بهشت است که خدا در جهنّم سوزان دنیاى مادّى ما آن را وارد مى‌کند و به ما فرصت مى‌دهد که خودمان را بر سر این سفره‌ى الهى در این ماه، وارد بهشت کنیم. بعضى همان سى‌روز را وارد بهشت مى‌شوند. بعضى به برکت آن سى‌روز، همه‌ى سال …

حالم بد است اینروزها

چادرش را مرتب می کشید روی سرش تا سنگینی نگاه زنان ِ دور و برش آزارش ندهد.  شرمزده بود بنده ی خدا… شرمزده از اشکی که امانش نمی داد توی اداره ای که روی دیوارهایش حرفهای قشنگ گذاشته بودند . توی اداره ای که اولش نوشته بودند کارمندان اینجا با وضو وارد می شوند…  حالم …

باز هم …

  سبحان من لبس العزه و هو اهل هر دفعه به لطیفه الحیلی صبح ما ، می غروبد و بعد چند روز و هفته و ماه دوباره سر بر می آورد.صبح و آنچه کلمات و سطور و نقوش انرا به هم ربط می دهد ,چیزی نیست جز حس نوشتن و باید نوشتن … که در …