کاش صاحب برسد؛ بنده به زنجیر کند!

کاش آن‌روز
که خورشیدش به‌تر و پر نور تر از همه‌ی روزهای دیگر دنیا طلوع کرده‌باشد
در آن وقت ِ نمی‌دانم کـِی
مرد موعود داستان ِ راستان
از گوشه‌ی نمی‌دانم کجای این خاک
زود تر سر بیارد و آن وقت ِ نمی‌دانم کــِی زودتر برسد
که خواب آشفته‌ی ما را که بی‌او پری‌شان است
و قصه‌ی دریا را که بی‌او کویر است
و حکایت شکوفه را که بی‌او خزان است
چاره کند.
اهالی ام‌روز
بی‌او
بی‌چاره‌ترین
مسخ‌شده‌گان تاریخ سیاره‌ی رنج‌اند…
کاش صاحب برسد؛ بنده به زنجیر کند!

دیدگاه‌ها

  1. marmolia

    خدا کند که بیاید مسافرى که نیامد.
    و کوچه به کوچه بنازم به عابرى که نیامد.
    دوباره مثل گذشته تمام فاصله هارا.
    غزل غزل بنویسم به شاعرى که نیامد.
    همیشه غربت اینجا فقط نصیب دلم شد.
    شریک غربت من کو مهاجرى که نیامد.
    شکست بغض غرورم در انتظار عزیزى.
    دعا کنیم که بیاید مسافرى که نیامد.
    *اللهم عجل لولیک الفرج*

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.