اِقرَأ کِتابَک ذکر نـــــــــور توسط حسین شرفخانلو در یکشنبه, آبان 26, 1392 بو سعید خراز میگوید: «ابلیس را به خواب دیدم، عصائی برگرفتم تا وی را بزنم، بدان باکی نداشت و نترسید، هاتفی آواز داد که وی از این نترسد، وی از نوری ترسد که در دل باشد.» کیمیای سعادت. امام محمدغزالی نوشتهی قبلی نوشتهی بعدی نوشتههای مرتبط آیه خوی دل نامه ذکر روزمرهها سفر شیعهگی نوستالوژی دنای خاطرهها اِقرَأ کِتابَک دفاع سفر بلاتکلیف اِقرَأ کِتابَک پولیتیک جماعت خدا دفاع سفر شهیدانه شیعهگی خسوف در بیروت