کتاب را خوانده بود و میگفت حامد دوباره برایش مجسم شده. میگفت کتاب بوی برادرم را میدهد. میگفت حامد انگار رفته لابلای کلمات کتاب و ذوق داشت از اینکه کلمات برادرش را باز ساختهاند.
و گفت؛ خدا به حق دستهای حامد
-که شبیه دستهای حضرت سقا
“دستهای زمین بود و بارِ آسمانی داد” –
دستهایت را برای از حامد و حامدها نوشتن قوی و قویتر کند… .
– – –
لینک در تلگرام