آزادگان

وقتی که رفتند امیدشان به شهادت بود. یا جان‌بازی. یا تهِ ته‌ش این‌که بروند و دِین‌شان را به ایمان و انقلاب و کشورشان ادا کنند.
فکرش هم عذاب‌آور بود که بروی جنگ و ورق برگردد و نه کامی از شهادت بگیری و نه نصیبی از جان‌بازی و بیفتی دست مشتی مزدور بعثیِ آدم‌کُش و گرفتار توهین و تحقیر و میله‌های زندان شوی بی‌آنکه نصیبی از حقوق مسلّم اسرای جنگی داشته باشی و ندانی زندان و سلول‌های تاریک و نمورش تا کِی مونس تو اند… .
اما امام مردانی ساخته بود که بلد بودند پای آرمان‌هایشان بایستند. پای مرام و مکتب‌شان.
و ایستادند. و مردانه ایستادند؛ تا پای جان. و بعضی حتا جان باختند و مثل مولای غریب‌شان حضرت کاظم علیه‌السلام، در زندان‌های بغداد غریبانه شهید شدند… .
انقلابِ امام، معادله‌ها را در نظم نوین آمریکائیِ دنیا به هم ریخته بود. دیگر تعریف‌هامان از وقایع و آدم‌‌ها فرق کرده بود. به زخمی‌های جنگ نمی‌گفتیم مجروح. می‌گفتیم جان‌باز. به کشته شدگان نمی‌گفتیم تلفات انسانی. می‌گفتیم شهید. مادری که پسرش را فرستاده بود جنگ، شرف مادرِ شهیدی یافته بود. زنی که از همسر مجروحش پرستاری می‌کرد مفتخر بود به افتخاری به نام همسر جان‌باز بودن. به دخترکی که پدرش را در جنگ از دست داده بود نمی‌گفتند یتیم. می‌گفتند دختر شهید. همه‌ی آن‌ها که در دفاع از مام میهن سهم داشتند عزیز شدند و همه دلواپس آن‌هائی بودند که در چنگال خون‌آشام بغداد زندانی بودند. همه. حتا امام. که فرمود گر روزی اسراء برگشتند و من نبودم، سلام مرا به آن‌ها برسانید و بگویید خمینی در فکرتان بود… به‌شان بگوئید خمینی دل ناگران شما بود… .
و حیف اسرای ما وقتی آزاد شدند که دیگر امام بین ما نبود… .

لینک در تلگرام:

https://telegram.me/sarir209_com/226

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.