تماشای بخش زنانه‌ی هیئت «یا حسین» در سال بلوای کرونا

خدایش بیامرزد آقای لایموت معلم پرورشی سال اول راهنمائیم را که با آن خط خوشش در اولین جلسه کلاس بعد از آن‌که خودش را معرفی کرد، روی تخته سیاه با گچ سفید نوشت «انسان» و توضیح داد که کلمه‌ی انسان از ریشه‌ی اُنس است و انسان را به خاطر میل شدیدی که به انس گرفتن با هم‌نوعش دارد، انسان گفته‌اند و شاید آن خدابیامرز با علم به این‌که حرفش تا خیلی سال بعد در گوش دانش‌آموز می‌ماند خواست تیری در ذهن ما خاک کند که به وقتش به کارمان بیاید و متوجه شویم انس را و مودت و محبت و هم‌نشینی و لذتی که بشر از مراسم‌های دورهمین می‌برد را.

کرونا که آمد، دست‌ساز و با زمینه‌ای طراحی شده، بیش‌تر از استنشاق و ریه و راهِ نفس، برهم زدن جمع‌های بشری را نشانه رفت و همه‌ی رسم و رسوم چندین و چند ساله‌ی بشر در چهارگوشه پنج قاره، در کم از چند روز دچار ایست شدید شدند. یعنی که ویروسی دست‌ساز، دورهمیِ اولاد آدم را نشانه رفته بود و تیرش به هدف نشسته بود.

خدا ببرد و نیاورد آن‌روزها را که دولت وقت، نسخه‌ی مقابله با این وحشیِ دست‌ساز را در تعطیلی هیئت و مسجد و محافل مذهبی پیچید و در غیر قابل تصورترین پرده‌ی این نمایش، به ساعت نکشید که هیئت‌های هفتگی به محاق رفت و یادش بخیر نباشد مخفیانه هیئت گرفتن‌ها و مسجد رفتن‌هامان.

از این مقدمه تقریبا طولانی که بگذریم، دوم مرداد ۱۴۰۲، ششم محرم ۱۴۴۵ بود که خیلی اتفاقی تهران بودم و در مجازستان خبر معرفی «پرچم در اهتزاز» خانم سمیه جمالی که «روایت محرم کرونائی در مسجد ارک تهران» بود را دیدم و ساعتش به فراغتم می‌خورد و به شرط دریافتِ با امضای کتاب از نویسنده، کج کردم سمت سرای اهل قلم که در برنامه‌ی معرفی که قضا را از شبکه اینترنتی کتاب تی‌وی در حال پخش زنده بود شرکت کنم.

وقتی رسیدم که سخنران داشت راجع به فرق هیئت و موکب حرف می‌زد و نکته‌ی نغزی گفت؛ این‌که در هیئت، محور و مخاطب، آن‌هائیند که داخل حسینیه و تکیه‌مان جمع شده‌اند نشان به آن نشان که وقت توزیع نذری حواس‌مان هست که در را ببندیم و به قاعده‌ی «چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است» اول غذا را به بچه هیئتی‌های خودمان بدهیم و اگر اضافه ماند در خدمت عبوری‌ها باشیم و این قاعده در موکب برعکس است و همه چیز و هر چیز مال رهگذران است و ریز و درشت و بالا و پائین هم ندارد. هرکس هرچه که دارد روی طبقی از اخلاص می‌گذارد سر راه و منتِ کسی را دارد که از ماحضر او بردارد… .

جلسه‌ی وزینی بود و سخنران از دقت زنانه‌ی نویسنده در فقره هیئت‌داری «حاج منصور» می‌گفت و این‌که جای روایت‌هائی از این دست چقدر تا الان خالی مانده است و به هر رو جلسه تمام شد و کتابم را با امضای نویسنده که مثل همه و به نشانه عزا سر تا پا مشکی‌پوش بود گرفتم و در دم مقدمه‌اش را خواندم و چنان جذاب بود که برغم همراه داشتن کتابی دیگر، آن شب در مسیر پرواز تهران تا تبریز را در خدمت «پرچم در اهتزاز» و چینش زیبای روایت دهه اول محرم سال ۹۹ سده گذشته توسط سمیه جمالی بودم:

اول این‌که کتاب روان و سهل و ممتنع است و به دور از نگاه و اعلام رسمی، روایتی است کاملا شخصی و زنانه از سلوکی که در بخش زنانه هیئت حاج منصور بوجود آمده و سال‌هاست ادامه دارد.

اضافه شدن موضوع کرونا و نگاه مقایسه‌ایِ حسرت‌بار نویسنده به سال‌هائی که بلای کرونا نبود و چه راحت و سبک‌بال، دهه را در ارگ گریه می‌کردند، به جذابیت کلمات و روایات افزوده است.

دوم این‌که خواننده با خواندن این کتاب، این بخت را می‌یابد که با یک هیئتی حرفه‌ایِ حاج منصور شناس، زیر و بم جلسات و عادات و تکیه کلام‌ها و حساسیت‌ها و حتا حسرت‌های «روضه خوان اول» پایتخت را ببیند و نظم و نسق و هیئت‌داری کاملا منظم و مودبانه و البته در چهارچوب خادمان را به تماشا بنشیند.

سوم این‌که در جامعه‌ای به شدت مردانه که خانم‌ها به شرط «هرچه نزدیک‌تر شدن به خوی و خصال اجتماعی مردان» می‌توانند حرف برای گفتن داشته باشند، زنی از جمع برخواسته و از ورای پرده‌ای کاملا محجوب، قابی باز کرده برای تماشای زندگی زنانه‌ی هیئت‌ها. از سختیِ همراه بردن کودکان و «بار انداختن» گفته و از تدابیر ظریف و مادرانه‌ای که بشود بچه‌ها را چند ساعت در هیئت و البته با چاشنی لذت نگه داشت طوری‌که طفل از بودن در آن جمع آزار نبیند و شوقِ آمدنِ دوباره به آن‌جا را داشته باشد.

چهارم این‌که راست و حسینیش این است که من یکی فکر نمی‌کردم زیر عَلَم بخش زنانه‌ی هیئت «حسین جان» حاج منصور، آدم‌های تهرانی که دچار زندگی آپارتمانی حتا همسایه دیوار به دیوارشان را نمی‌شناسند، همدیگر را به اسم و رسم و نسبت‌های فامیلی بشناسند و پی‌جوی حالِ هم باشند. آدم‌هائی که سال به سال و فقط و فقط در حسینیه ارگ هم را دیده‌اند.

پنجم این‌که صراحت لهجه سمیه جمالی که جانماز آب نمی‌کشد و در عین حالی که می‌گوید مقیدِ سفت و سختی نیست اما جرات دارد و هیئت رفتن دهه اول محرم کرونائی را تعطیل نکرده ستودنی است. خاصه اگر یادمان بیاید که در دهه اول محرم ۹۹ کمر حسین‌چی‌ها[۱] زیر بمباران تهدید رسانه‌ها خم شده بود که هی از چپ و راست مذمت می‌شنیدند که رفتن زیر سقف و درست کردن اجتماع یعنی دمیدن در آتش کرونا! و تحسین وقتی مضاعف می‌شود که نویسنده، بچه‌هایش را به رغم آن فضای دهشتناک، همراه کرده و با شوق کعبه، از سرزنش‌های خار مغیلان در بیابان غم نخورده است.

«پرچم در اهتزاز» را موسسه سلوک با همکاری انتشارات سوره مهر منتشر کرده و نسخه‌ای که من هدیه گرفتم، از ۱۲۵۰ تای چاپ دوم کتاب بود.

منتشر شده در ویژه‌نامه قفسه روزنامه جام‌جم مورخه ۱۴۰۲/۵/۲۴


[۱] ما ترک‌ها به هیئتی جماعت می‌گوئیم «حسین‌چی»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.