جنگی که بود، جنگی که هست!

یک آقای جامعه شناس، جائی وسط یکی از کتاب های معروفش که در باره ی جامعه شناسی جنگ ها نوشته، می آورد: «از روزی که جنگی تمام می شود تا پنجاه سال بعد از آن، آثار مستقیم محیطی جنگ را با چشم غیر مسلح می توان رصد کرد.»
به عیار آقای جامعه شناس ِ معروف، هنوز سی سال دیگر مانده تا آثار ملموس و در دسترس ِ طولانی ترین جنگ قرن بیستم – که از قضای روزگار! در مملکت ما واقع شده است – از بین برود. یعنی هنوز حتی نصف زمان لازم برای عتیقه شدن آنچه که از جنگ برایمان مانده، سپری نشده است که ما به صرافت افتاده ایم چوب حراج بزنیم به داشته و نداشته مان از دفاع مقدس و لودر بیاندازیم به جان قطعه شهدای بهشت زهرای تهران تا که مثلا باز سازی!!! اش کنیم…
اصولا ما آدم های سخاوت مند و بی خیالی هستیم.


سخاوت مندیم چون گرانبهاترین داشته ها و قیمتی ترین ثروت ها و داراییمان را به راحتی میدهیم و از داشتن شان صرف نظر می کنیم. اصلا کجای دنیا مردمی را پیدا می کنید که به اندازه ما سخاوتمند باشند و نسبت به داشته ها و دستاوردهای گران سنگ خود بخل نورزند و حساسیت نداشته باشند؟ ما مردمان سخاوتمندی هستیم که این همه اسطوره و حماسه و تاریخ را با بی خیالی تمام بدست گردش روزگار می دهیم تا یادمان برود روزی روزگاری نه چندان دور، جائی همین نزدیکی ها، « پیر جوانی » سیزده ساله، ره بر الهام بخش امت شد…
تا یادمان برود که روزی روزگاری، « جنگی ناخواسته » آغاز شد تا از ایران منظری به تماشاگه راز گشوده شود.
تا یادمان برود که روزی روزگاری، « ستاره ها » آنقدر زمینی شده بودند که بین مان راه می رفتند، تا آنجا که بر دوش ما تا عرش بدرقه می شدند.
تا یادمان برود روزی روزگاری، کوچکترین و بی ادعاترین سربازان این مرز و بوم، آبروی رفته ی بزرگترین و مدعی ترین سرداران و فرماندهان تاریخ ایران را با حماسه فاو و فتح المبین و کربلای پنج و والفجر بازگردانیدند.
و امروز، در روزگاری که از تنه ی درخت نیمه سوخته ی بجا مانده از جنگ یک ماه و هفت روزه در فلان کشور اروپائی موزه درست می کنند و برایش دائره المعارف می نویسند و سال به سال از مشتی پوست و استخوان متحرک به عنوان باقیمانده ی نسل جنگ جهانی تجلیل به عمل می آید و آنقدر به آقای اسطوره ی من درآوردی نشان و مدال آویخته اند که دیگر روی سینه ی کوچکش جا برای آویختن مدال شجاعت ۲۰۰۹ نیست و به هزار دوز و کلک، افسانه و اسطوره و تاریخ جعل می کنند تا از دلش فیلم و رمان و ادبیات و فرهنگ دربیاورند و اتفاقاً موفق هم هستند! …، سهم نسل جنگ را ندیده ی من، از دفاع هشت ساله ای که مقدس ترین جنگ عالم بود و ناشدنی ها را شدنی کرد و نا ممکن ها را ممکن و همه ی هیمنه ی پوشالی ابرقدرت ها را به سخره گرفت چیست؟
و ما در کدام گوشه ی وجدان بیدار تاریخ ایستاده ایم؟
سهم امروز ما از « روزهای دفاع » مقدسی که کرده ایم، شده است یک هفته ی ناقابل که آنرا هم پر می کنیم از فیلم های تکراری و تاریخ گذشته ی حاتمی کیا و مرحوم ملاقلی پور و احیانا شرکت در مراسم غبار روبی از قاب عکس رنگ پریده ی شهیدی که هیچ وقت در چهارچوب دنیا نگنجید!
بقول سید شهیدان اهل قلم، چه جنگ باشد چه نباشد، راه من و تو از کربلا می گذرد. باب جهاد اصغر بسته شد، باب جهاد اکبر که باز است!
پس، سپر از دست مینداز که جنگ است هنوز.

دیدگاه‌ها

  1. عکاس مسلمان

    بسم الله / سلام بر حسین آقای شرفخانلو … طاعات و عبادات قبول / هفته دفاع مقدس هم مبارک باشه / جنگ دیروز، جنگ عقیده بود. جنگ امروز، جنگ اندیشه است. / یاحق

بخش دیدگاه‌ها بسته شده است.