گره ِ سی صد و سیزدهم

کاش شب که برمیگردیم از گره زدن سبزی و آشتی با طبیعت و در به در کردن خرافه ی روز سیزدهم، کسی در شهر مانده باشد تا همه ی بت ها را بشکند… آن سان که شهر از نحوست نبودنت خلاص شود…
جشن شکوفا شدن بهار و بازگشت به دامن طبیعت پس از زمستان، کِی بی آمدن تو کامل می شود؟
این همه سال که نبوده ای، این همه گره به سبزه های نوبهار، هیچ بخت و کامی را نگشوده است…
نمی دانم تو منتظر رُستن سی صد و سیزده گل و شکوفه و سبزه ای یا آن ها چشم به راه دستان لطیف تو برای چیدن و دسته کردنشان…
بیا که با آمدنت بهار می آید
و یاس و سوسن و بلبل به بار می آید…
.
– – – – – – – –
مرتبط است:
سیزده به در نوشت پارسال

دیدگاه‌ها

  1. برادر عمار

    هوالحق
    او حاضر و ناظر است و ما غافل از دیدار او گناهان و تقصیرات به حدی است که حجابی شده است میان ما و او
    بکوشیم گره های گناهان خود را بگشائیم و دل را با آب شنبم صیقل دهیم تا حجاب دیدار دریده شود تا جمالش ظهور نماید
    یاعلی

  2. جایی میان ابرها

    سبزه ها را گره زدم اما/با کدام آرزو؟کدام دلیل؟/مثل من ذره ذره می میرند/همه ی سال های بی تحویل!
    بابت لینک سپاس.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.