چندماهیست که سر قول و قراری که باهم داریم، عصرها بعد از کار یکسر میروم قطعه شهدا و زیارتی و ارادتی و غر زدنی و درددلی و همگی البته ظرف سی چهل ثانیه و سرپا و از پشت شیشههای عینک دودیِ ضدآفتابِ بُرندهی تموز و راهم را میکشم و برمیگردم خانه. مختصر و سرپائیش هم …
داستان ما آدمها از این قرار است که هر چیزی را تا وقتی نو باشد و بوی تازگی بدهد، سر دست میگیریمش و حلوا حلوایش میکنیم و درموردش حرف میزنیم و جدیش میگیریم و مرور زمان در بیشترِ مواقع و موارد، باعث نشستن غبارِ فراموشی روی اتفاق و عادی شدن مساله میشود. مثال واضحش همین …
جلسات اول هر مقطعی از تحصیل به آشنائی محصلان و معلمان از همدیگر میگذرد و این، در مقطع دکتری که محصل سن و سالی ازش گذشته و زندگیش خط و ربط و مسیر و مجرا پیدا کرده، بیشتر و پررنگتر است. جلسه اولی که نشستیم در کلاس تاریخ عثمانی، دکترِ مدرسِ درس، یکان یکانِ ما …
رسم است شب یلدا را کنار شبچره خوردن و لمباندن حلوا و پشمک و هندوانه، به نقل قصه و خواندن حافظ بگذرانند و اگر ذوقی بود و حالی، خوش بُود گر محک تاپماچا (چیستان) آید به میان و قدیمتر در آذربایجان ما رسم بود دیوان “فضولی” شاعرِ غزلسرا هم میآمد به میان و مردم آن …
دوباره بعد از ۱۹ سال، مهرماه برایم رنگِ درس و دانشگاه و اضطراب سر وقت رسیدن به کلاس و حاضر غائب شدن گرفت. وقتی در عصر پنجشنبهای پائیزی که خورشید نهایت زورش را برای گرم کردن زمین و هوا میزد و نگفته معلوم بود طرفی نخواهد بست از این زور بیخودی که میزند و در …
آن روزهای اولی که قطعه شهدای شهرمان ساخته شد، بازارِ شهادت گرمتر بود و ماه و هفته و حتا گاها روزی نبود که کسی به صورت اسامی شهدای مدفون در گلزار شهدای خوی اضافه نشود و در هشت سالی که جنگ مستقیم بر سر ایرانمان بارید، هر روز و هر هفته و هر ماه و …
هر قدری که از بودن در بین سر و صدا و شعار و شور و حال و رقص پرچمهای سه رنگ و خوش رنگمان در ۲۲بهمن لذت میبرم، از مراسمهای دولتیای که برای جشنهای انقلاب برگزار میشود، لذت نمیبرم! نمیگویم «بدم میآید» که دچار گیر و گرفت کجفهمان نشوم و شما اصلا فکر کن که …
جنگ و انقلاب، مفاهیم نوئی را در ادبیات روزمره و مناسبات اجتماعی ایران وارد و ایجاد کردند. ایثار، مقدم داشتن دیگری بر خود، همبستگی، بسیج عمومی احساسات و عواطف و انرژیهای اجتماعی، شهادت، جانبازی و… واژگانی بودند که یا قبل انقلاب و جنگ وجود خارجی نداشتند و یا محلی برای استفاده و استعمال در گفتار …
فردا که پنجشنبه باشد و بیستمِ دیماه نود و هفت خورشیدی، سومین سالگرد شهادت سردار رشید سپاه اسلام شهید سعید سیاح طاهری است. شهیدی خوزستانی که افتخار هشت سال جهاد در دورهی جنگ هشت ساله را داشت و یک انگشتش را در #آبادان، چشم راستش را در ۵ ضلعی #شلمچه و کتفهایش را در #والفجر_۸ …
عملیاتهای بعد از والفجر یک، هیچوقت برای من مهم نبودهاند. اصلا جنگ برای من یکشنبهای که ۲۲ فروردین ۶۲ بود تمام شد. صبحِ روزیکه سه روز از حملهی والفجر یک گذشته بود و دشت سوزان فکه با خونی که از قلب پدرم تراوید، سیراب شد… . تاریخ و اسم و منطقهی علمیاتهای بعدِ شهادت پدرم …