ماه: سپتامبر 2008

برای جنگی که گذشت!

در باب یک تفاوت/ رضا امیرخانی ادبیات جنگ؟ ادبیات دفاعِ مقدس؟ ادبیات پای‌داری؟ به گمانِ من هیچ کدام این سه عبارت، تفاوتِ جدی با یک‌دیگر ندارند و موضوع متفاوتی را تحدید نمی‌کنند. هر کدام بازه‌ای زمانی را نمایان می‌کنند. اولی مربوط است به سال‌های پایانی جنگ؛ هشت سالِ اول، دومی هشت سالِ دوم، و سومی …

برای قدسِ عزیز و جمعه ی آخر ماه مبارک

پیش از ورود به اورشلیم گمان نمی کردم که چیزی از آن در دست یهود باشد. اما اینطور نبود. هسته ی اصلی شهر البته در دست اردنی هاست.در درون حصار بلند کهنه اش و با «دیوار ندبه» و مسجد الاقصی. وقسمت شرقی آن، «تپه ی زیتون» که مهبط چه بسا وحی ها بود بر حضرت …

هر آنکس که دندان دهد، نان دهد!

امشب، چقدر حور و مَلَک روانه ی اینجا کرده ای! می دانم! امشب مرا و همه را غرق در دریای ژرف و شگرف رحمت بی واسعه ات خواهی کرد. امشب، مرا و همه را از چشمه ی آب حیات همیشه جوشان جوشن کبیر، خواهی نوشاند … امشب، تقدیر مولایم را الی احسن الحال بنویس. بنویس …

رساله ی طاقت

مدام حس می کنم که زلزله ای قرارست بیاید. رعد و برق خشک و خالی هم که بشود من فکر می کنم الان است که دنیا روی سرم خراب بشود! آرام، از خوابهای بی قرارانه ام رفته است. دلم آشوب است. می دانم که قَدَر تو را گزیر و گریزی نیست! … آقای آهوهای پریشان! …

برگی از دفترچه ی سیمی -۱۲ –

عصر جمعه، ۲۶ ام مرداد ۸۶ مدینه ی منوره – هتل جوهره العاصمه. وای دلم را چه شد؟ سر ظهر، بعد ادای مستحبت جمعه، همپای امین شدم که شیرین و سخت خوابیده بود. تا حوالی یک بعد از ظهر که بیدارم کرد برای ناهار. ناهار امروز پلوئی بود که زیرش گوشت قرمز آب پز و …

افتتاحیه

حمد و سپاس را با ستایش تو آغاز می کنم… یقین دارم تو مهربان ترین مهربانانی اگه حرف مهر و محبت باشه… اگه حرف حال گیری باشد تو شدیدترین مجازات ها را می کنی…. صحبت بزرگی پیش بیاد تو از همه بزرگتری،زورت از همه بیشتره…. تو اجازه دادی من صدات کنم،ازت بخوام…پس بشنو…. …………………. تو٬ …

داس ِ مَهِ نو

تا اطلاع ثانوی، اتمسفرِ دوزخ هولناک دنیای مادی، پراست از شمیم بهشت. از بوی خوش ربنا. از خنکای اجابت و استجابت … شیطان برون و ابلیس امّاره ی درون را به بند کشیده اند … یار با صد هزار جلوه برون آمده! و تا خدا! فاصله ای نمانده. داس ِ مَهِ نو، مژده ی فصل …