شبیه و شهید

هرکسی هرقدر اندک هم که شکل لب و دهن و دماغ و چشم و ابرویش یا لااقل یکی از این‌هاش شبیه تو باشد، یا از تو برایم بگوید و برای من تابلوئی از تو نقش کند، می‌تواند مرا به طرفه‌العینی هوائی کند.
از منی که تو را ندیده‌ام و در این باید ِ دور ازانصاف، باید بی‌تو بمانم و باشم، قناعت به لذت دیدار کسی که ذره‌ای شکل تو باشد یا شکل تو را برایم بکشد غنیمت است!
تو خواسته‌ای و من فقط می‌توانستم که رضا را انتخاب کنم به دوری‌ات. نه یک کلمه بیش و نه یک کلمه کم.
اما حالا که رفته‌ای،
حالا که نیستی،
لااقل انصاف می‌کن و زود به زود کسان هم‌شکل و هم‌هیبت خود را سر راهم بکار… می‌دانی که می‌دانم قاب چشم‌های من، تاب دیدار خورشید را نمی‌آورد! ولی عکس روی تو در آینه جام که می‌تواند افتاد! نمی‌تواند؟

دیدگاه‌ها

  1. فدائي اسلام

    بسم الله
    دوستی میگفت هر موقع یک جانبازی را میبنم و یا سر مزار شهیدی میروم یاد شهید باکری می افتم!،گفتم فلانی که اصلا در لشگر عاشورا نبود چطور یاد او می افتی؟ گفت بوی جبهه یک جور است! لشگر عاشورا و تیپ فلان ندارد.جبهه که رفته باشی،هوای جبهه که به ریه هایت رفته باشد بوی باکری را میدهی!…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.