باد این‌چنین که می‌وزی از هوش می‌رود…

روزهای منتهی به انتهای تیر
با رگ‌بار و تندباد و باران پراکنده
لابد پیام خیری دارد و فال خوشی خواهدگشود…
اما آن‌ سال‌ها که من مبتلای هجرانشانم
تیرماه داشت
ولی
رگ‌بار و باد و باران نداشت..
شما که به‌تر می‌دانی!

دیدگاه‌ها

  1. برادر عمار

    هوالحق
    یاد شعر مرحوم مجتبی کاشانی افتادم
    حسن باران این است
    که زمینی‌ست، ولی
    آسمانی شده است
    و به امداد زمین می‌آید
    حسن باران این است
    که مرا می‌برد از خویش به عشق
    و مرا برمی‌گرداند از عشق به خویش
    شعر می‌خواند در گوش من
    آرام
    آرام
    حسن باران این است
    که تبسم دارد
    گرد غم از همه چیز
    از همه جا می‌گیرد
    همه جا بر همه کس می‌بارد
    و تعلق دارد به جهانی از عشق
    حسن باران این است
    که ترنم دارد
    و قُرق می‌کند عالم را با آمدنش
    و درِ پنجره دل‌ها را می‌کوبد
    و به ما می‌گوید برخیز بیا
    و به ما می‌گوید برخیز ببین
    و به ما می‌گوید منشین و برو
    و به من می‌گوید بنشین بنویس
    روحش شاد
    یاعلی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.