باد این‌چنین که می‌وزی از هوش می‌رود…

خودت به‌تر از هر کس دیگری می‌دانی که هنوز بعد این‌همه سال و این‌همه اتفاق ریز و درشت در چرخش ماه و خورشید و فلک
مشامم اهلیِ هیچ بوئی نشده است بس که بادهای پائیزی به نام تو می‌وزند و هیچ بادی نیست که بیاید و یاد تو را نیاورده باشد…
گیریم این وسط، کسی فکر بَرَش ندارد ته قصه چه می‌شود و یا فلانی حالی‌اش نشود لیلی مرد بوده یا زن؟ و دل ریش ریش مجنون، دست آخر سیخی چند فروش رفت؟
مهم
فقط
بادی است که وقتی می‌وزد، بوی تو را می‌پیچاند! همین!
خودت که به‌تر می‌دانی…
– – –
پی‌نوشت:
عنوان، عاریتی است از مصرعی ناب از غزلی زیبا از جناب مرتضی حیدری آل‌کثیر
– – –
قبلا داشته‌ایم: + +

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.