من آن کلام که نوشتم که جز تو غیر نداند…

شروع هفته‌ی کاری با پیامی که کند اشک را جاری، حکمتی دارد پنداری!
ما کِی بوده‌ایم به حکمت حق ناراضی و شما که نوشته‌اید آن خطوط را کجا دارید آگاهی از دل ناماندگار ِ ناشاکی!
من این خطوط نوشتم از سر سربازی و سر آفریده نشد الا برای عشق بازی و اگر سر نبازی به چه کار آیدت دل و چه داری که ببازی؟ و مگر ندانستی که این قصه را نیست آغازی و نیست نهایتش و پایانی و نیست ما را سودائی و سودایمان را سامانی و سامان‌مان را سرانجامی…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.