شرّ اعمال خیر

دو پاکت آجیل، یکی مرغوب و دیگری نامرغوب جلوی دستش بود و هر از گاهی ناخنکی به یکی‌شان می‌زد.
پیرمرد سرایدار که آمد تو، پاکت آجیل نامرغوب را گرفت سمتش که؛ مُشتت را پر کن و بعد انگار فکری به نظرش آمده باشد، کلهم اجمعین پاکت را داد به او که تا وقتی آخرین مریض آخرین پزشک مجتمع ویزیت شود و برود و او بتواند درِ ساختمان پزشکان را کلون کند، سرش گرم خوردن آجیل باشد و طول کشیدن کار و علافی‌اش تا آن وقت شب یادش برود.
مش رحیم تشکر کنان و پاکتِ نیمه پر به دست که خارج شد، برق رضایت را می‌شد در چشم‌های رفیقم دید که داشت می‌درخشید از احسانی که کرده بود و حس خوبی که به‌ش دست داده بود.
چند دقیقه‌ی بعد اما انگار برق گرفته باشدش، یک‌هو آیه خواند که: لَن تَنالوا البرَّ حتی تُنفِقوا ممّا تُحِبّون… +
و در آمد که خدا واژه‌ی “لن” را برای نفی ابد به کار می‌برد و این آیه می‌گوید تا ابد الدهر دستتان به خیر نمی‌رسد مگر آن‌که از چیزی که خوشترش می‌دارید انفاق کنید. نه از آجیل نامرغوبِ دم دستی!
و بعد زمزمه کرد:
خدایا ما را از شر اعمال خیرمان! مصون بدار….

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.