دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر…

کاش کسی کج‌مان کند سوی کویر.
این روزها عجیب بوی تنهائی دارند و سکوت و فکر.
از کج و ناراستی این روزگار پیچاپیچ، راه راست گم شده و راه ما و کج‌روان قاطیِ هم.
من دلم تنگ آن شب‌های سرد کویری‌ست که در بی‌انتهای بیابان
تو مانده بودی و من…
من ماهی‌ام، نهنگم و عمّانم آرزوست…
از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.