و السِّرِ المستودع فیها…

فاطمیه‌ی امسال که گذشت، اما خدا بخواهد تا نوبت دیگر که باز مشکی پوش‌ات شویم، پسرت آمده و قبرت را عیان کرده و طومار ظلم برچیده و نقاب مظلومیت و هجران از روی تابناکت کنار زده.
دعا دعا می‌کنم که زودتر از هر زودِ دیگری، راستین مردی که با تیغ کج آمدنی است بیاید و بکند آن کارِ کارستان را که عالمی مشتاق و منتظر آن است.
فردا؛ وقتی خورشید منورش از مشرقی‌ترین افقِ عالم طلوع کند و “روز” آغاز شود، سینه‌ی رازآلود مدینه، بغض هزار سال فروخورده‌ی سِرّ حیدری را خواهد گشود… که قبر بی نشان عیان شود!
نگار آمدنی‌ست؛
غم‌گسار آمدنی‌ست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.