ترازوی اعمال؛ روایت دیگری از آدم‌های خوب شهر

حین گشت روزانه‌اش وقتی بلوار مقابل اداره را گز می‌کرده دیده که از روی صندوق عقب پرایدی داغان، کیسه‌ی آردی سُر خورده و افتاده کف خیابان.
تر و فرز کیسه را برداشته و انداخته پشت وانتش و به سرعت رفته پیِ پراید که کیسه‌ی آردش را بدهد و هرچه گازیده و چراغ و بوق زده، راننده پراید مبالات نکرده و دست آخر کیسه‌ی آردِ مرغوب آمد و نشست کنج سرسرای اداره.
از رفیقِ نانوایش خبر گرفته بود که؛ آرد اگر در این گرمای هوا بیش از چند روز بیرون بماند و مصرف نشود، موخوره می‌افتد توش و آمد پِی‌ام که مجوز بگیرد تا کیسه را رد و کند و با پولش بساط چند روز صبحانه‌ی شاهانه تیار کند و شکمِ خلقی را از عزا در آورد.
عهد چند روزِ پیش، شیخ‌مان مسأله‌ی مالی را که انسان پیدا می‌کند و نحوه‌ی شرعی رفع و رجوع آن را حینِ منبر ِ بعد نماز گفته بود و به هیچ صراطی نمی‌شد از شر کیسه‌ی آرد طوری خلاص شد که هم سیخ سالم بماند و هم کباب!
در برزخِ سی چهل تومان پول باد آورده‌ی حاصل از فروش یک کیسه‌ آردِ مرغوب و رعایت حدود شرعیِ قصه مانده بود و کیسه هم‌چنان در سرسرای اداره خاک می‌خورد و به هر بار حین رفتن و آمدنش به او و شکمِ معزای دور و بری‌هایش چشمک می‌زد که کِی بشود فروش برود و دل آن‌ها را از عزا به در آورد… .
پس پری‌روز ظهر، خسته و عرق کرده از کار ِ سنگینِ زیر ظل آفتاب، آمد که گزارش کار بدهد و برود.
باز چشمش افتاد به سی چهل تومان پولِ یامفتِ کنج سرسرا…
شنیدم که رفیقش گفت: من کلی مصیبت کشیدم تا کرده‌ها و نکرده‌هایم سبک سنگین شد. تازه ترازوی خیر و شرّم به قاعده شده. نمی‌ارزد به‌خاطر چند وعده صبحانه‌ی چرب و چیلی، که روانه‌ی خندقِ بلای شماها می‌شود، کفه‌هایش جابه‌جا شوند…

دیدگاه‌ها

  1. مریم

    دوبار خوندم تا متوجه شم.قلمتون خیلی پیچیده هستش
    یه جوری بنیویسین تا خلق الهی مثل من سر در بیارن:)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.