نیاز به دیده شدن

به هر تقدیر، در کشوری که بنا روی مراجعه به آراء مستقیم و غیرمستقیم مردم نهاده شده است، انتخابات یکی از بایدهای غیرقابل چشم‌پوشی است و نامزدی در انتخابات، از مسلمات و بایدهای انتخابات. یعنی انتخابات بدون حضور داوطلبانی بیش‌تر از عدد کرسی‌های نمایندگی معنی نخواهد داشت و برگزار نخواهد شد.
الغرض، در انتخابات پیشِ رو، عددی بیش‌تر از تعداد کرسی‌های نمایندگی شوراهای اسلامی، داوطلب انتخاب شدن شده‌اند و کم از دو ماه دیگر، رأی مردم نشان خواهد داد کدامیک لایق نشستن بر روی آن صندلی‌های پرجذبه‌اند کدام‌ها نه!
اما در فقره‌ی نامزدها، کاش کسی وقتی بگذراد و مردمانِ برای عضو شورای اسلامی ثبت نام کرده را با نگاهی انگیزه شناسانه بنگرد.


این تنوع و تکثری که در بین جماعتِ ثبت نام کرده موج می‌زند، حرف‌ها برای گفتن دارد؛
یکی‌شان، به تلافیِ شکستی که در فلان دوره از فلان انتخابات خورده، هر بار که موسم انتخابات شوراهای اسلامی می‌شود، کپیِ مدارک در دست، در ستاد انتخابات سبز می‌شود و ثبت نام می‌کند و دل خوش می‌کند که ان شاء الله این بار انتخاب می‌شوم و تلافیِ شکستم در فلان انتخابات می‌شود.
یکی دیگرشان، انتخاب شدن و نشدن برایش مهم نیست. مهم، عبور از صافیِ صلاحیت است و با صلاحیتی که احراز می‌کند، انگار کن که مجوز احراز فلان پست سیاسی در فلان شهرستان را خودبخود اخذ کرده است و هدفش نه شورای شهر که بخشداری فلان بخش و ریاست فلان اداره و معاونت فلان شهرداری است… .
تبارشناسی و علت یابیِ ثبت نام افراد آن هم در این حجم عظیم، مجال وسیع‌تری می‌خواهد و نگاهِ علمی‌تری، اما بنظرم جذاب‌ترین طایفه‌ای که رنج ثبت نام و هزینه‌ی کاغذ و پوستر و تبلیغات را به خود می‌دهند، نه دغدغه‌ی عبور از فیلترِ صلاحیت دارند و نه سودای تلافیِ شکست‌های قبلی و نه اصلا بنا را بر این گذاشته‌اند که انتخاب می‌شوند و به یقین می‌دانند که مجال و شانسی برای پیروزی ندارند!
این ها فقط و فقط برای دیده شدن می‌آیند. می‌آیند که دیده شوند. که عکس‌شان برود روی دیوار، کنار عکس و تفضیلاتِ سیاسیون شهر و بشوند کسی در قواره‌ی آن‌ها که مردم عکس و اسم‌شان را می‌شناسند و می‌بینند و در صفحات مجازی و از اسم‌شان #هشتگ ساخته شود؛ همین.
این طیف از حضرات، فقط و فقط به این دل خوش دارند که مجالی باز شود برای‌شان تا لابلای سخنرانی‌های آتشین نامزدهای جدی و اصلی، قدر چند دقیقه هم که شده، تریبون مسجد جامع شهر بیفتد دست‌شان و صدای خودشان را از بلندگوهای مسجد بشنود که طنین انداخته است در چهار ستون مسجدِ مهم و سیاسیِ شهر.
داستان وقتی جالب‌تر می‌شود که یکی از همین حضراتِ خوش دل، از قضای روزگار رأی بیاورد و مسند نشین کرسی شورای اسلامی شود و بشود آنچه که می‌شود… .
و باز می‌گویم که؛
این چند خط نوشته و آنچه بعد از این خواهم نوشت – مثل یادداشت‌های قبلی- به تریج قبای کسی برنخورد که؛ ما سر بی مو می‌تراشیم… .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.