برای دیدن‌تان وقت ما پُر است!

یک پوستر که در قلبش عکس امام تعبیه شده و دورتادورش را عکس ۴*۳ شهدای کربلای پنج است، بدون هیچ اضافه‌ی دیگری که وصله پینه شده باشد به‌ش مثل پوکه‌ی توپ ۱۰۶ و چفیه و پلاک و لاله و… سال‌های سال است هر سال همین روزها با تاریخ بروز شده می‌رود روی دیوارهای شهر. از صدقه سر همتی که پدران شهدای کربلای ۵، از اولین سالگرد شهیدهاشان کرده‌اند و چراغش را امروز بعد از ۳۲ سال هنوز روشن نگه داشته‌اند.

و اصلش همان همت است و گرنه در والفجریک و هشت و کربلای ۴ و فتح‌المبین هم تعداد شهیدی که سهم شهرمان شد، حوالی همین عدد شهدائیست که اعلان‌شان را می‌بینیم.

پدر خیلی‌ از شهیدانی که عکس‌شان توی پوستر هست، دیگر بین‌مان نیستند و پوستر به همان سادگیِ پوسترهای دهه شصت است و در امان مانده از شر تکنولوژی و فوتوشاپ و چاپِ آسان رنگی و انواع افکت‌ها و تا یادم می‌آید همین است که بود و هر سال فقط مسجد و تاریخِ سالش را نو می‌کنند و تغییر دیگرش حذف آرم بنیاد است از اعلان که کاش نمی‌شد و کاش بنیاد شهید، همان بنیاد سال‌های اول بعد از جنگ می‌ماند؛ با همان کارکنان مخلص و عاشق. و می‌گویم کارکنان و نمی‌گویم کارمندان که کارمند کارش ساعت و قاعده و اندازه دارد و کارکنان آن سال‌های بنیاد، کارشان شب و روز و شکل و اندازه نداشت و جمعه و شنبه و تعطیل و غیر تعطیل و حد و مرز هم. و بجایش عشق داشتند برای شهدا و با جان، دل می‌دادند به کار شهید و امور مربوط به شهادت. و به معنیِ کاملِ کلمه؛ کار می‌کردند. نه کارمندی!

الغرض، این روزها که سالگرد کربلای پنج است، باز اعلانِ مجلس تکریم شهدای عملیات رفته روی تابلوی اعلانات و دیوارها مساجد مرکزی شهر و دیشب که نگاهم گره خورد به نگاهِ آن بیست و چند شهید، برگشتم به روزهائی که شهدا پررنگ‌تر از امروز در متن و روزمره‌ی مردم‌مان بودند و دلم برای آن تکریم‌های خالصانه و از سر وفا، تنگ شد.

شهدا؛ شرمنده‌ایم که کم‌تر سراغ‌تان می‌آئیم… . شرمنده‌ایم که کم‌رنگ‌تان کرده‌ایم. شرمنده‌ایم که برای دیدن‌تان وقتِ ما پُر است!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.